داشت مثل همیشه بلند بلند اهنگ میخوند و توی یه محدوده مشخص قدم میزد
بارون میپاشید توی صورتم و نمیذاشت درست ببینمش
برای بار سوم به دختر سیاه پوش کلاه داری که یکم دور تر از ما به نرده های کنار خیابون تکیه داده بود نگاه کردم
یهو دلم کشید که برم جلو و باهاش حرف بزنم
هرچی نباشه فقط من و این دیوونه اواز خون و اون اینجا بودیم
میخواستم بدونمش
همونطوری ک خودمو میدونستم که دلم تنگه و زار واسه ادمی که زحمت جواب دادن زنگامم به خودش نمیده
همونطوری ک میدونستم این ادم روبه روم پریشون منه و من اما گرفتار دیگری
میخواستم بدونم دلیل اینجا بودن این یکیو
رفتم جلو
نگاهم کرد که داشتم نگاهش میکردم
دستمو دراز کردم و سلام گفتم
مشخصا تعجب کرده بودو شاید یکم ترسیده اخه کی توی یه شب بارونی توی خیابون عملا خالی اون موقع شب میاد باهات حرف بزنه غیراز یه سایکوپت کریپی روانی
اسممو که بهش گفتم و اسمشو پرسیدم فکر کنم فهمید که غیر از سایکوپتا ادمای اجتماع‌گریز تلاش بکن برگردی تو اجتماعی هم هستن ک تو این حال و احوال بیان بهت سلام کنن
حقیقتا اسمشو یادم نیست و حتی اون مکالمرو
ولی یادمه که باهم سیگار کشیدیم و من برگشتم پیش دیوونه اواز خون خوابگامون
باهم تو اون مکان زیر بارون با اهنگ ترکیی که اهمون شب عاشقش شدم رقصیدیم و مردی ک داشت رد میشد بهمون گفت از اونجا بریم چون جای اینکارا وسط خیابون نیست
بعد اون دیوونه شروع کرد به خوندن میگن مستی گناهه به انگشت ملامت و من ناخوداگاه بهش افتخار کردم
اون وسطا به کسی که دلتنگش بودمم زنگ زدم ولی مثل نمیدونم ده بار قبلش یا چند روز قبلش جواب نداد و الان که بهش فکر میکنم من واقعا قوی بودم که تحمل کردم و صبر کردم و دوست داشتم و دلتنگ بودم
نمیدونم اون ادم چقدره اینارو میدونه
نمیدونم چقدر میتونه درکش کنه
بابام میگه دیدن اون لکه سیاهی وسط اون همه سفیدی راحت تره
میگه ما ادما سیاهیو میبینم نه اون همه سفیدیو
نمیدونم اون ادم سیاهی منو میبینه یا اون بخشی ک تلاش کردم سفید نگهش دارم
بابام یه چیز دیگه ام میگه
میگه سفید مطلق بی ارزشه
راستم میگه
هممون میدونیم سیاهیه که به سفیدی معنا میده
شایدم باید سیاهیامو ببینه تا معنی سفیدیامو بفهمه
فقط کاش این وسطا یادش نره دوسش دارم.
YOU ARE READING
orange lights
Fantasy[گفت چرا نمی‌میریم؟گفتم چون به چشم خواب بین امیدواریم] شاید داستانن،شاید رویا،شاید خواب،شاید حقیقت کسی و شاید اون کس تو باشی....
