صدای بوق ماشینا
چراغ قرمزی که پنج ثانیه اخر برمیگرده روی پنجاه ثانیه
صندلیی که موقع رفتن پر بود و الان خالی و سرده
بارون عصبی که محکم خودشو به بدنه ماشینم میکوبه
بچه ای که پشت هم به شیشه سمت راست ماشین میکوبه و چند ثانیه ای یه بار برای پاک کردن صورتش و داشتن دید بهتر دستشو روی صورتش میکشه و قطره های بارونو از روش پاک میکنه
موزیکی که پخش نمیشه بخاطر خراب بودن همیشگیه این ضبط لعنتی
هوای سردی که نمیدونم از کجای ماشین میخزه تو و تنو بدنمو میلرزونه
همشون و خیلی چیزای دیگه باعث شده الان عصبی و کلافه باشم.
گوشیمو از جیب شلوارم درمیارم و موزیکی پلی میکنم
"باز هم رنگین شد از رنگین کمان سرد
رویای شبنم های تابستان
باز هم سنگین شد از باران پاییزی
رویای برگ های زرد
باز هم غمگین شد از سرمای ماه دی
رویای داغ دخترک
وقتی
کبریت اخر را
روشن
کرده"
دارم بهش فکر میکنم
به چشمای قهوه ای رنگ از اشک پرشدش و نگاه اخری ک بهم انداخت و خدامیدونه که باتک تک سلولام رنج کشیدنشو دیدم و چقدر کصافتی تو
چقدر کصافتی من
چقدر ازت متنفرم
چقدر دلم میخواد روبه روم بودی و با دستام خفت میکردم حق نداشتی با عشق من اینکارو بکنی توی لعنتی حق نداشتی قلبشو بشکنی چشماشو خیس کنی حق نداشتی کاری کنی خودش اون لبارو گاز بگیره وقتی یه من اینجاست.
بوی تعفنی که درون من پیچیده داره خفم میکنه،گلومو میزنه
باید بالا بیارم
باید از تو خودم پرتت کنم بیرون
هیس هیچی نگو.نگو که تقصیرمنم هست،تقصیر من نیست تقصیر تو و اونه،اون گفت دیگه دوسم نداره من که نگفتم
من گفت عاشقشه من گفت حق نداره ازش جداشه من گفت باید پیشش بمونه بایددددد پیشش بمونه من گفت تنهایی نمیتونه دور بودن بلد نیست دلتنگ شدنو بلده اما دلتنگ شدن واسه نبودنشو نمیدونه
من میخواست تنشو لبشو موهاشو قلبشو خودش حس کنه نه کس دیگه ای
اون بود که داد زد
و من بود گلدونو کوبید تو سرش.
من ترسیده بود از دستش بده.
ضربه ای به شیشه خورد
به صورت پسر بچه نگاهی انداختم
به دستام اشاره میکرد
مسیرنگاهم به سمت دستام برگشت و من انگشت های قرمزیو دیدم که محکم دور فرمون ماشین گره خورده بودن
"رویای داغ دخترک
وقتی
کبریت اخر را
روشن
کرده"
صدای موزیک دوباره شنیده میشه
................
[The little matchstick/mirza]این موزیک یکی از موردعلاقه های منه از اونا که دلم میخواد شبایی که تنهام دراز بکشم رو تختم و با صدای بلند تا وقتی خوابم میبره هعی گوشش کنم.
YOU ARE READING
orange lights
Fantasy[گفت چرا نمیمیریم؟گفتم چون به چشم خواب بین امیدواریم] شاید داستانن،شاید رویا،شاید خواب،شاید حقیقت کسی و شاید اون کس تو باشی....