🌚
tae pov:از وقتی که اومدیم خونه حتی یک لحظه هم از پیش کوکی جم نخوردم.
همش میترسم بلایی سرش بیاد یا یه تکونی به خودش بده و بیشتر دردش بیاد.
و الان هم ساعت 10 شب شده و موقع شامه و طبق معمول...
«مگس مزاحم اگه خسته نمیشی پاشو بیا شامتو کوفت کن کوکی رم با خود بیار ولی با احتیاط!!!
_یه جوری میگی انگار هزارو خوردی بار از دستم در رفته و کمرش بیشتر درد کر-
«زیپ زیپ! گمشو بیا....
*هعی خیدا...چرا اینا انقد بام مشکل دارن؟ *
رفتم سمت تخت.... کنار تخت زانو زدم و به کوکی که خواب بود نگاه کردم... موندم چجوری تو این همه سروصدا خوابیده.... به هر حال...
_کوکی؟( کمرشو اروم ماساژ دادم تا اگه درد داشت از بین بره)کوکی کوچولو پاشو بریم شام بخوریم بعد بخواب....
وووشششش خدا.... من وقتی چشمای تیله ایشو میبینم هزار بار میمیرمو زنده میشم.
(فک کنین رو تخته:|🚬عره:|)
_افرین.... پاشو بریم غذا بخوریم دارو هاتم مونده....
اروم تو دستام نشوندمش و رفتیم پایین. سر میز رفتم و کوکی رو یه جایی نشوندم که زیاد به خودش فشار نیاره. جین هیونگ هم غذاشو اورد و یه چیزی توش ریخت...
_هیونگ... چی توش ریختی؟
#یکم تقویت کننده ریختم براش تا کمرش خوب شه...
هوپی ( با دهان پر:|🚬):مگه چی شده؟ کمرش چشه مگه؟؟_هوووفففففف... بشینین بعد شام تعریف میکنم.
after dinner...
»حالا نمیخای بگی چی شده؟
_باشه میگم، قضیه از این قراره....
همینطور که داشتم شراب میخوردم از اول تا اخرشو توضیح دادم که چیشد...
«احمق، ینی کوکی هم فهمید که ازون جنده های نچسبه رفته خودشو فدا کرده بعد تو بازم نگهش داشتی؟ تف تو روحت ته-
_تازه... از جانی شنیدم روم کراش داره.... میخوام حرصشو در بیارم و گرنه فوری پرتش میکردم بیرون:|
YOU ARE READING
snowball ||𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤
Romanceانتقال داده شده! در حال اپ... کیم تهیونگ، رئیس بزرگ ترین شرکت کره زندگی نچندان جالبی داره و با هیونگ های -به قول خودش-رو مخ، زندگی میکنه. جونگ کوک، هیبرید خرگوش کیوتی که خانوادشو از دست داده و تنهاست. چی میشه اگه جونگ کوک طی یک اتفاقی به خرگوش تبدیل...