writer pov:
همینطور که داشت سمت اتاق میرفت گفت و وقتی داخل اتاق رفت از شوک نتونست ادامه حرفش رو بزنه.....
چیزی رو که میدید رو نمیتونست باور کنه...(دودودودودودوووووووووووو😌کوکی وارد میشود😌😌. اها کوکی لباس تنشه ولی خودشو قایم کرده😈😂)
_ت.تو کی.... هستی؟
وقتی ته اینو گفت کوکی بیشتر تو خودش جمع شد و جوشش اشکاشو حس کرد...
_میگم کی هستی اینجا چیکار میکنی؟؟؟؟؟
+هق... م. من.... جونگ کو. کوکم... هق... کوکی....tae pov:
وات؟ این کی بود رو تختم؟؟؟ اصن کوکی کجاست.
وقتی ازش پرسیدم نزدیک بود پخش زمین بشم...+هق... م. من.... جونگ کو. کوکم... هق... کوکی....
چیییی؟ کوکی؟؟؟؟ نه این نمیتونه اون خرگوش کوچولوی خودم باشه...
*وای خدا.... صداش.... خودش.... همچیش خیلی لطیف و قشنگ بود... ولی خود کوکی کو؟ *
_پ.پس..... کوکی کجاست؟ اصلا کامل بگو تو کی هستی
+ل.لطفا.... بیا ب. بشین ته ته خس. خسته میشی...
ته ته؟؟ وای خدا چرا این انقد کیوت بود.....
_خب...
+من جئون جونگ کوکم.... 20 سالمه و.... هم. همونطور که دیدی من یه هیبرید خرگوشماینو که گفت با دستاش صورتشو پوشوند.... ووشششش خیلی کیوت بود.
_خب... تو به من گفتی ته ته..... ولی چجوری فهمیدی اسممو؟
+خب.... از دوستات شنیدم تو این مدت-
_این مدت؟؟
+اره.... اممممم... خودت منو نجات دادی از دست اون روباهه...
چی؟ ینی این بچه همون کوکی خودمه؟
_ا.الان میخای بگی.... تو همون خرگوشی؟
+اره( و دوباره خودشو پوشوند)
_( بغلش کردم)وووووشششششش خدا تو کوکی خودمی
+ا.اره.... ته ته..... خف. خفه شدم
فشار دستمو کمتر کردم ولی هنوز تو بغلم بود
YOU ARE READING
snowball ||𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤
Romanceانتقال داده شده! در حال اپ... کیم تهیونگ، رئیس بزرگ ترین شرکت کره زندگی نچندان جالبی داره و با هیونگ های -به قول خودش-رو مخ، زندگی میکنه. جونگ کوک، هیبرید خرگوش کیوتی که خانوادشو از دست داده و تنهاست. چی میشه اگه جونگ کوک طی یک اتفاقی به خرگوش تبدیل...