𝑝𝑎𝑟𝑡 8

793 120 11
                                    

قبل از هر چیزی، معذرت میخوام واسه اینکه این مدت اپ نداشتیم چون اکانتم پریده بود، ولی خب الان درست شده. ولی پارت قبل رو یک دور بخونید اگه یادتون نیست. ممنون بخاطر صبوریتون و بازم ببخشید.

یادم رفت بگم... اسم از مای کیوت بانی به اسنوبال تغییر پیدا کرد.

_____________

با حس اینکه گیر افتاده اخمی کرد و چشم هاشو باز کرد. کمی گیچ بود و نمیدونست کجاست. ولی وقتی به بالا نگاه کرد نامحسوس لرزی کرد.

*من تو بغل ته ته چیکار میکنم؟ *

کمی خودش رو جا به جا کرد تا از حصار ته ته نجات پیدا کنه.

_بیبی یکم اینجوری بمون..

و بله... ته ته جونش از وول خوردناش بیدار شده. از ترس اینکه ناراحتش کنه و دعواش کنه هیچ تکونی نخورد و با انگشتای کیوت و تپلش شروع کرد به کشیدن شکلای مختلف روی سینه تهیونگ.

و ما تهیونگی و داریم که با چشمای قلبی به کوکی ای نگاه میکنه که روی سینه اش داره شکلک میکشه.

_بانی کوکو باید اماده بشم که برم شرکت...

+نهه... ته ته کوکی رو تنها نزار

_اممم... پس بیا باهم بریم.... مشکلی که نداری؟

+میتونم؟

_اره بیبی.... پس من تا میرم اماده بشم تو هم کار هاتو انجام بده تا بریم صبحانه رو بخوریم

+باشه

بعد از مکالمه کوتاهشون، هر کس به کار های شخصی خودش رسیدگی کرد.

و ما در اشپزخونه.... جنگی رو داریم که روال عادی عمارت کیم هست.

#توعه الدنگ دراز... نمیتونی دوثانیه یه جا بتمرگی هاااااااان؟گفتم نمک نه شکر!!!!

@خدایا... من که از اشپزی چیزی سر در نمیارم... حداقل به هوپی بگو اون که بلده!

#گمشو از جلو چشمام... همتون به یه اندازه مشنگین....

×هیونگ نمیشه یروز دست از فش بارون کردنمون بر-

#نه! نمیشه!!!! بجا اینکه انقد زر بزنین بیاین کمک!!!!!

+همیشه اینجا همینجوریه؟

#تو خف- اوه... امممم نه هیچی اممم بیا صبحانه
بخور...

+همممممಠಿ_ಠ

×بیا اینجا پیش من

+نوچ... من پیش ته ته میشینم

... :هیهبهیهی

×نخند موچی

«نمیشه جرر

+جیمینی انقد نخند الان دهنت جر میخوره ها

همه:عرررررررر

×واای خخخخ ممن دی. دیگه نم نمیکشم عرررر

_خخخ بسه حالا... بخورین.. راستی کوکی امروز با من میاد شرکت

snowball ||𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤Where stories live. Discover now