𝑝𝑎𝑟𝑡 12

901 109 22
                                    

بدون هیچ حرکتی، لب هاشون روی لب هم دیگه بود.

تهیونگ با چشم های بسته، بانی تو بغلش رو میبوسید و کوکی شوکه بدون هیچ حرکتی و با چشم های باز به رو به رو خیره بود.

تهیونگ بعد از مدتی، حلقه دستاشو دور کوکی بیشتر کرد و لباش رو به حرکت در اورد.

کوک هم بعد از حس کردن حرکت لبای ته ته رو لب هاش، چشماش رو بست و سعی کرد با تقلید کردن از تهیونگ، اون هم بوسه رو انجام بده.

لب بالایی کوک بین لب های تهیونگ بود و تهیونگ با لذت مشغول بوسیدن اون تیکه بهشتی بود و با حس کردن بوسه های کوکی کوچولوش که ناشیانه بود، تو گلو خندید و با لذت به بوسیدن لب هاش ادامه داد.

لوهان که شاهد بوسه اون ها بود، با لبخند خواست از اونجا بره که لیا رو دید که چاقو دستشه و داره به سمت تهیونگ میره.(داداش ارام باش ارام=|)

قبل از اینکه هم خودش هم لیا متوجه بشن، تائو مثل جت داخل پرید و از موهای لیا گرفت و اونو به بیرون کلبه برد.(عاشق تائو تو فیکم😎🤣)

کوکی و ته هم بعد از چند دقیقه ای که همو میبوسیدن، با شنیدن جیغ های دختر دست از بوسه برداشتن و کوکی فوری خودشو تو بغل ته قایم کرد.

تائو بعد اینکه دختر رو از عمارت بیرون انداخت خودشو به حیاط رسوند که دید ته کوکی رو براید استایل بغل کرده و همراه لوهان به سمت داخل عمارت میرن.
خودش هم با دو به اون ها رسوند و بعد از اینکه رو مبل نشستن، جین رگباری شروع به خرف زدن کرد:

# شلمغزای الدگ خنگ احمق گرازا کجا بودین هاااان؟ نکنه رفتین تولید مثل کنین ولی فورسام هاااان اخه احمقا شما خودتونفتیبابذناببانابلتغمنعیتفیغنلغنبتلاتب

» دمت گرم نام دیگه زیادی رگباری بود

_هوففففف، وای یادم رفت، جین هیونگ بیا گوشای کوکی رو چک کن داره خون میاد

وقتی دید کوکی داره تو بغل میلرزه، بهش نگاه کرد و با دیدن گوشای خونیش، این حرف رو زد و جین هم فوری به سمتشون اومد.

بعد از پانسمان کردن گوشای کوکی، تهیونگ کوکی رو به اتاق برد و با گفتن اینکه استراحت کنه، اونو رو تخت خوابوند.
ولی کوکی دوست نداشت ته ته ازش دور باشه، پس گوشه لباسش رو گرفت و خودشو تو بغلش جا داد.

ته هم با لبخند کوکی رو بغل کرد و بعد از اینکه تو ذهنش، برای قرار امشبشون برنامه ریزی کرد به خواب رفت.

the night...

شب بود و تهیونگ بیدار بود و داشت برای قراری که برای خودش و خرگوشش ترتیب داده بود اماده میشد.

کت شلوار مشکی با پیرهن سفیدی پوشیده بود و برای کوکی هم هودی ابی مخملی و شلوار چرمی مشکی اماده کرده بود تا وقتی که بیدارش کرد اون هارو بپوشه.

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Mar 18, 2022 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

snowball ||𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤Donde viven las historias. Descúbrelo ahora