𝐏𝐚𝐫𝐭1

1.3K 118 63
                                    

پاهاش به آرومی تکون می‌خوردن و به سمتِ کتاب‌خونه عمارت هدایت‌ش می‌کردن؛ مثل کشتی‌ای که خودش رو در دست باد بان‌ها سپرده بود. رایحه ی‌شدیدِ چوب و کاغذهای کاهی با اولین قدم‌ش به سمت ورودی زیر مشامش رو پر کرد. این کتاب‌خونه کهن‌سال حس خوبی‌رو بهش تزریق می‌کرد. جلو قفسه توقف کرد، کتابی که با جلد قهوه‌ای رنگ بهش کاور زده بودن رو برداشت و با کف دست‌ش دونه‌های کوچکِ خا‌ک و تارهای‌ ریز ترِ لونهِ کرده روی کتاب رو کنار زد. حالا با ارزش‌ترین کتاب این رویا درون دست‌ش قرار گرفته بود.

***

ماسک‌روی چشم‌هاش رو صاف‌تر کرد و همونطور که یکی از دست‌هاش رو خمیده به سمت پشت کمرش هدایت میکرد ، نزدیک خدمتکار کنار ورودی شد .

دست دیگه‌ش رو وارد جیب‌ش کرد و پس از در اوردن ، کارت دعوت‌ش اون رو به سمت‌ش گرفت . میل چندانی برای شرکت در این مراسم نداشت! اما هربار که وجود اون اشخاص تو این مراسم براش تکرار میشد ، بیشتر برای دیدنشون درون وجودش تقلایی بین قلب و مغزش ایجاد میشد .

<now Time>

با چهره‌ای مملو به اشفتگی، به‌فرد خفته روبه‌روش خیره شده بود. چهره ماهگون پسر، به شدت بی‌حال و رنگ‌پریده به نظر میرسید. به ارومی دست‌ش رو روی شونه‌ش قرار داد و تکونی ریزی بهش وارد کرد.

" هی هیونجین، بیدار شو. این اخرین اجرامونه پسر."

هیونجین که تازه به آغوش گرمِ خواب رفته بود، پلک‌های سنگین‌ش رو به‌سختی ازهم جدا کرد.

' بیدارم ، بیدارم .'

"' چیکار میکنید؟ راه بیوفتین دیگه "'

با شنیدن صداش دست‌ش رو گرفت و کمک‌ش کرد از جاش بلند بشه .

" متاسفم ، داریم میایم. "

این اولین اجرای اون‌ها نبود ، اما بازهم استرس داشتن . با اینکه استراحت کرده بودن ، ولی وضعیت‌شون زیاد خوب نبود . هیونجین سرما خورده بود و مدام خوابش میبرد . لینو و فلیکس‌هم بخاطر تمرین زیاد بدن‌هاشون به‌شدت گرفته بود .

' اماده اید؟ یک دو سه '


****

اجراشون به خوبی انجام شده بود و تقریبا مشکلی پیش نیومده بود . البته اگر بخواد از اروم‌تر شدن فلیکس سرپوشی کنه ، چیزی دیگه‌ای باقی نمیموند .

لب‌هاش رو ازهم جدا کرد ، هوا رو با شدت وارد دهان‌ش کرد و پس از مکث کوتاهی به ارومی اون رو از دهان‌ش خارج کرد .

' چانی هیونگ ، صدام رو میشنوی ؟ '

سرش رو به سمت صداش چرخوندن و به چشم‌های منتظرش خیره شد .

𝐏𝐮𝐥𝐬𝐞 𝐎𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐫𝐢𝐬𝐞 Where stories live. Discover now