𝐏𝐚𝐫𝐭21

153 28 43
                                    

" ‏همه چی اولین بارش سخته ، ‏اولین بار میترسی ، ‏اولین بار دست هات میلرزه ، ‏اولین بار اشتباهی بهش تیر میزنی ، اما ‏دیگه بار سوم چهارم برات یک طور روتین روزانه محسوب میشه . دیگه دیدن خون و شنیدن التماس هاش برات معنی خاصی به جا نمیزارن . دیگه دیدن ترکیب شدن اسید و گوشت انسان ، حل شدن چربی ها و دیدن تغییرات چهره برات یک مستند زنده و جذاب محسوب میشه . بعد ها حتی برنامه میریزی که انجامش بدی ، روش‌ش و انتخاب میکنی ، مرحله مرحله و با دوز های متفاوت امتحان‌ش میکنی ، پوست های مختلف رو تست میکنی. اما ‏همیشه باید از اون اولین باره دوری کرد .

چون ‏اون سد بزرگی که باعث میشه انجامش ندی اولین باره و اگه ‏انجام بشه ‏دیگه نمیتونی ازش دست برداری "

• • • •


' باورم نمیشه ، اون......اون...واقعا هوانگ هیونجینه .'

بدون توجه به حرف های حسابدار منتظر اماده شدن قهوه‌هاش شد .

با یاداوری نقاشی دیشب‌ش لبخند زیر ماسک‌ش رو بزرگتر کرد . اما این لبخند زیاد ادامه پیدا نکرد...

به محض تموم شدن حرف های اون دختر و دوست‌ش با سرعت زیادی خودش رو به میزشون رسوند ، گوشی‌ رو از دست‌ش کشید و با بهت به اسکرین‌ش خیره شد .

با شنیدن شمارش گوشی رو بهشون پس داد و زانو های سست شدش رو به سمت پیشخوان هدایت کرد .

اون صحنه هر ثانیه جلو چشم هاش رژه میرفت .

"_ دست از گول زدن خودت بردار یانگ جونگین ، دوست داشته شدنت توسط اون با زور و اجبار انجام نمیشه ."

بدون توجه به قطره اشکی که از گوشه چشم‌ش درحال سر خوردن بود قهوه ها رو گرفت به سمت در خروجی رفت .

• • • •

با چهره سوالی و متعجب بهش خیره شد .

" مگه قرار نبود تو نیای؟ "

اروم از پشت جونگین بیرون اومد و با چهره ذوق زدش بهش زل زد .

' این به‌جای تشکرته؟ من نمیومدم که بچه‌ات گمشده میموند .'

سری به نشونه تاسف برای ای امی که مثل بچه های تخس با ذوق بهش زل زده بود ، تکون داد .

" چندتا جلیقه اونجا هست اون ها رو بپوشین و سمت پیست بیاید . "

• • • •

پارچه تو دستش رو پایین اورد و به سمت‌ش رفت و به چشم هاش خیره شد .

" امروز چندمه؟!"

با تکون نخوردن لب هاش پوزخند صدا داری بهش زد .

" درسته ، یادم نبود برده‌ ها حق پرسیدن سوال ساده رو هم ندارن ."

𝐏𝐮𝐥𝐬𝐞 𝐎𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐫𝐢𝐬𝐞 Where stories live. Discover now