𝐏𝐚𝐫𝐭12

253 44 74
                                    

‌' ودف...چشم هاش البالو رو هویج میبینه.'

"' وقتی بهت گفتم مست نیاریم‌ش گوش ندادی. "'

بدون توجه به بحث اغاز شده اون دوتا ضربه نسبتا محکمی به گردنش وارد کرد .

با بلند شدن صدای خورد شدن استخون های گردنش سکوتی اونجا رو فرا گرفت .

" این هم تاوان کسی که من رو با بقیه اشتباه میگیره . "

' مرد؟! '

دستکش هاش رو عوض کرد و پالتو بلندش رو تن کرد.

" وقتی به‌هوش امد کارتون رو شروع کنید . "

Lina

" یعنی چی که غیب‌ش زده؟! "

' هر کاری میکنیم نمیتونیم باهاش تماس بگیریم . '

" خونه‌اش رو چک کردین؟! "

' بله خانم . نبودن '

• • • •

48 ساعت از نبودنش گذشته بود .

نمیتونستن پیداش کنن . انگار اب شده بود .

انگشت هاش روی شقیقه هاش فشار داد . تمام نقشه هاش خراب شده بودن . بخاطر گمشدن منشی کیم هنوز نتونسته بود بفهمه اون قاتل لعنتی کیه .

' خانم یک بسته دارید. '

جعبه مستطیل شکل رو ازش گرفت و پرت‌ش کرد روی صندلی . تنها چیزی که الان این سر درد کشنده‌اش رو اروم میکرد یک فنجون قهوه تلخ و گرم بود .

درحالی که داشت اون جعبه رو چک میکرد کمی از قهوه مورد علاق‌ش رو مزه کرد .

بعد از چند ثانیه ور رفتن با سر جعبه تونست بازش کنه ولی با چیزی که دید فنجون قهوه از دستش افتاد و با صدای بدی شکست .

Anonymous

' سرش زیادی گنده بود...'

"' مهمش اینجاست که توش جا شد . "'

Lina P.O.V

سر منشی مورد اعتمادش رو به سمت‌ش پرت کرد و یقش رو گرفت .

" حرف بزن عوضی . کار تو بود؟؟؟! "

' بنظرت اگه کار من بود الان اینجا بودم؟ '

برای صدمین بار اتاق‌ش رو متر کرد .

' اینقدر عصبی نباش یک منشی دیگه برات پیدا میکنم . بعدش هم باهم دنبال‌ش میگردیم '

" دیگه پیدا کردن‌ش چه نفعی برامون داره؟ جک مرده میفهمی؟! "

' اگه بخاطر نفهم بازی تو نبود الان زنده بود لینا . '

𝐏𝐮𝐥𝐬𝐞 𝐎𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐫𝐢𝐬𝐞 Where stories live. Discover now