' پسوردهای امنیتیشون غیرقابل هک کردنه! '
'" چیکار کنیم قربان؟ "'
' شده هزار بار امتحان کنید ، ولی رمز اونکوفتی رو در بیارید . '
کلاه کاسکتش رو روی میز گذاشت و به سمتش رفت .
" چه اتفاقی افتاده؟ "
به سرعت برگشت و نگاه کلافهش رو بهش داد .
' ساعت انتقال بارشون رو معلوم کردن ، ولی هنوز نتونستیم وارد سیستمشون بشیم .'
****
چونهاش رو گرفت و به سمت خودش کشیدش .
" خوشحال باش . امشب ممکنه یک ارباب گیرت بیاد ."
Chan
با چهرهای اغشته به خشمی که بدوناراده خودش درون وجودش ریشه کرده بود ، به فلیکسی که تو بغل ای ام جای برای خودش پیدا کرده بود ، زل زد . چرا دلش میخواست اون جای ای ام باشه؟ .
" چان به خودت بیا تو همیشه میبینیش میتونی یک روز دیگه بغلش کنی ."
مدام سعی میکرد ، با اینحرف خودش رو اروم کنه ، ولی نمیشد .
" اه بسه دیگه! شبیه این تازه عروس ها شدین . خوبه یک هفته پیش همدیگه رو دیدین . "
با خنده دستش رو از روی شونه فلیکس برداشت و به سمتت حرکت کرد .
' ایگو ، اگه میدونستم دونسنگ عزیزم حسودیش شده اون رو هم بغل میکردم خب . '
" نزدیک نشووووو . کی گفته حسودیم شدهههه؟ "
با سرعت کمی شروع به دویدن کرد .
' وایسا ببینمممممم . '
" بیبی من اجازه دستمالی شدن بدنم رو به هرکسی نمیدم "
****
درحالی که داشت به موش و گربه بازی هاشون میخندید چندتا دونه پاپ کرنش تو دهنش جا داد .
' بیبی منم یا توووووووو؟! '
"' خب معلومه تووووو . نکنه انتظار داری من با این قد و هیکلم باتم باشممممم؟ "'
' فقط وایسا تا نشونت بدم کی باته دلبندممممم '
" ما با کیا اومدیم بیرون. اقا من این هارو نمیشناسمممم. "
بالاخره کم اوردن و درحالی که نفس نفس میزدن بهش نزدیک شدن و خودشون رو روی مبل انداختن .
' نوه عمه خواهر مادربزرگ بچه بابا ی من بود ما رو با پرده سینما اشتباه گرفته بود؟ '
" فقط داشتم به این پی میبردم ، که استعداد درخشانی تو دلقک سیرک شدن دارید . یونو؟"
YOU ARE READING
𝐏𝐮𝐥𝐬𝐞 𝐎𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐫𝐢𝐬𝐞
Romanceپاهاش به تندی از هم سبقت میگرفتن، از کوچههای زیادی میگذشتن. برای مسبب نشدن، توی رسیدن اونها به هدفهایی که داشتن، تمام نفسش رو نگه داشته بود. جسمش، روحش و حتی ذهنش، توی بازی مرگباری گیر افتاده بود. بازیای که در نهایت همهی اونها رو به بادهای...