مرد درشت اندامی وارد اتاق شد ، هیزانه تمام برده های برهنه رو انالیز کرد اما در اخر نگاهش رو یکیشون ثابت موند . قدم هاش رو محکم تر کرد و به سمتش رفت . روبه رو پسر بچه وایساد و با پوزخند بهش خیره شد .
' واسه امشب انتخاب خوبی هستی کوچولو....ولی زیادی ضعیفی . '
دست پسر بچه رو محکم گرفت ، تو اغوشش کشیدش و با خشم به مرد نگاه کرد .
"' بزارید من بهجاش برم ، حدقل بهتر از اون بچه میتونم رئیس رو راضی نگه دارم "'
نگاه چندشآوری به دختر بور ته صف انداخت . پرونده پزشکیش رو برداشت و چکش کرد .
' انگار امشب شب تو نیست.........خیلی خوششناسی ، اما باید یادآوری کنم که این شانس فقط یکبار صورت میگیره .'
جلوتر رفت ، موهای بلوندش رو گرفت و درحالی که کل اندامش رو روی زمین میکشید از اتاق بردش بیرون . لحظه اخر قبل رفتنش به سمتشون برگشت .
' اماده باشید ، قرار نیست کل تایم روز رو بیکار بمونید .'
با حلقه شدن دوتا دست کوچیک دور پاش مسیر نگاهش رو تغییر داد . اروم دست هاش رو از خودش جدا کرد ، زانوهاش رو خم کرد و به پسر بچه ترسیده روبه روش نگاه مهربونی کرد .
" سعی کن از پیش من تکون نخوری ، باشه؟ "
به چشم های سیاهش زل زد و اروم سرش رو تکون داد .
• • • •
کلافه هوا رو محکم از دهنش بیرون داد و دوباره به پیامی که از طرفش ارسال شده بود نگاه کرد .
' ۴ دسامبر ، ساعت 3 و 26 دقیقه ، کلیسا سنت ماری .'
' اوپا ، من هم میخوام بیامممم . '
" اگر دوست داری زیر خواب یکی از نگهبان های اونجا بشی بیا ، باش مشکلی ندارم ، تازه خوشحال هم میشم! "
با پوزخند پدیدار شده روی لباش ، به صورت پر از میکاپش نگاه کرد .
کم کم لب هاش به سمت بالا کشیده شدن . یکی از دست هاش رو بالا اورد ، روی شونهاش ساکن کرد و اون یکی دستش رو ، نوازش بار روی گونه های سردش تکون میداد .
' اوپا! نظرت راجب عوض کردن این اخلاق سگیت چیه؟...'
سرش رو جلو تر اورد و تو چشم هاش زل زد .
' چون ممکنه این شیرین بازی هات اخرش منجر به عصبی شدنم ، بشه . میفهمی که چی میگم؟! '
مچ دستش رو گرفت و اون رو از خودش جدا کرد .
و با انگشتش ضربه محکمی به شونهاش وارد کرد .
YOU ARE READING
𝐏𝐮𝐥𝐬𝐞 𝐎𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐫𝐢𝐬𝐞
Romanceپاهاش به تندی از هم سبقت میگرفتن، از کوچههای زیادی میگذشتن. برای مسبب نشدن، توی رسیدن اونها به هدفهایی که داشتن، تمام نفسش رو نگه داشته بود. جسمش، روحش و حتی ذهنش، توی بازی مرگباری گیر افتاده بود. بازیای که در نهایت همهی اونها رو به بادهای...