𝐏𝐚𝐫𝐭19

182 27 50
                                    

مرد درشت اندامی وارد اتاق شد ، هیزانه تمام برده های برهنه رو انالیز کرد اما در اخر نگاه‌ش رو یکیشون ثابت موند . قدم هاش رو محکم تر کرد و به سمتش رفت . روبه رو پسر بچه وایساد و با پوزخند بهش خیره شد .

' واسه امشب انتخاب خوبی هستی کوچولو....ولی زیادی ضعیفی . '

دست‌ پسر بچه رو محکم گرفت ، تو اغوش‌ش کشیدش و با خشم به مرد نگاه کرد .

"' بزارید من به‌جاش برم ، حدقل بهتر از اون بچه میتونم رئیس رو راضی نگه دارم "'

نگاه چندش‌آوری به دختر بور ته صف انداخت . پرونده پزشکی‌ش رو برداشت و چک‌ش کرد .

' انگار امشب شب تو نیست.........خیلی خوش‌شناسی ، اما باید یادآوری کنم که این شانس فقط یکبار صورت میگیره .'

جلوتر رفت ، موهای بلوندش رو گرفت و درحالی که کل اندام‌ش رو روی زمین میکشید از اتاق بردش بیرون . لحظه اخر قبل رفتن‌ش به سمتشون برگشت .

' اماده باشید ، قرار نیست کل تایم روز رو بیکار بمونید .'

با حلقه شدن دوتا دست کوچیک دور پاش مسیر نگاه‌ش رو تغییر داد . اروم دست‌ هاش رو از خودش جدا کرد ، زانوهاش رو خم کرد و به پسر بچه ترسیده روبه روش نگاه مهربونی کرد .

" سعی کن از پیش من تکون نخوری ، باشه؟ "

به چشم های سیاه‌ش زل زد و اروم سرش رو تکون داد .

•  •  •  •

‌کلافه هوا رو محکم از دهن‌ش بیرون داد و دوباره به پیامی که از طرف‌ش ارسال شده بود نگاه کرد .

' ۴ دسامبر ، ساعت 3 و 26 دقیقه ، کلیسا سنت ماری .'

' اوپا ، من هم میخوام بیامممم . '

" اگر دوست داری زیر خواب یکی از نگهبان های اونجا بشی بیا ، باش مشکلی ندارم ، تازه خوشحال هم میشم! "

با پوزخند پدیدار شده روی لباش ، به صورت پر از میکاپ‌ش نگاه کرد .

کم کم لب هاش به سمت بالا کشیده شدن . یکی از دست هاش رو بالا اورد ، روی شونه‌اش ساکن کرد و اون یکی دست‌ش رو ، نوازش بار روی گونه های سردش تکون میداد .

' اوپا! نظرت راجب عوض کردن این اخلاق سگی‌ت چیه؟...‌'

سرش رو جلو تر اورد و تو چشم هاش زل زد .

' چون ممکنه این شیرین بازی هات اخرش منجر به عصبی شدنم ، بشه . میفهمی که چی میگم؟! '

مچ دست‌ش رو گرفت و اون رو از خودش جدا کرد .

و با انگشت‌ش ضربه محکمی به شونه‌اش وارد کرد .

𝐏𝐮𝐥𝐬𝐞 𝐎𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐫𝐢𝐬𝐞 Where stories live. Discover now