𝐏𝐚𝐫𝐭3

348 70 16
                                    

درحالی که جام شیشه‌ای و شفاف درون دستش رو به ارومی تکون میداد ، دست دیگرش رو درون ، جیب شلوارش فرو کرد و اهسته به سمت فردی که روی جایگاه اصلی نشسته بود ، گام برداشت .
بدون توجه به اطرافی که حالا همه چیزش متوقف شده بود ، نگاهش رو پایین اورد و درحالی که به فرد روبه روش نزدیک تر میشد نگاهش رو به اروم چرخیدن محلول طلایی رنگ ، درون لیوان‌ش داد .

Chan

دستگیره فلزی و سردش رو پایین کشید و از اتاق خارج شد . به محض برگشتن صورتش به سمت اون جسم خونی روی مبل بهت تمام صورتش رو در بر گرفت .

نگاهش رو به جونگینی که شوک زده لب هاش رو از هم باز میکرد کرد .

' اون حالش خوبه نه؟!'

هیون به سمتش رفت و اروم موهای فر و پف کردش رو نوازش کرد .

' معلومه که خوبه ، اگه استراحت کنه بهتر هم میشه .'

"' هیونگ ، نظرت چیه به جای نگاه کردن به اقای پارک زنگ بزنی؟؟؟؟ چانگبین توهم کمی اب و یک حوله کوچیک برای من بیار ."'

فورا به سمت اتاقش رفت و شمارش رو گرفته اما هیچ پاسخی دریافت نکرد ، حدود هزاران بار زنگ زد اما باز هم در دسترس نبود . اوضاع بهم ریخته بود هزاران سوال تو ذهنش نقش بسته بود ، اما میدونست فعلا زمان‌ش نیست . تو این مدت خیلی گوشه گیر شده بود و این به شدت ازارش میداد . سرش رو بین دست هاش گرفت و دوباره روی دکمه ی سبز رنگ زد اما باز هم همون جواب قبلی رو شنید . باز هم این کار رو تکرار کرد . ولی هربار فقط با یک جمله مواجه میشد .

Lee know

چند دقیقه طول کشیده بود و صدایی از هیونجین نمیومد با فکر اینکه شخصی پشت در نبود و برگشته داخل دوباره با گوشیش مشغول شد .

درحینی که داشت مقاله منتشر شده جدیدشون رو چک میکرد صدای فریادی توجه‌ش رو جلب کرد و باعث شد با نگرانی از جاش برخیزه و به سمت صدا حرکت کنه ، اما زمانی که به در رسید ، با تن بی جون روی پارکت مواجه شد .

"چرا خشکت زدهههه؟؟؟ بیارش داخل احمقققق"

با این حرفش به خودش اومد و با احتیاط بلندش کرد . صورتش و بدنش زخم های عمیق و زیادی داشت و قطعا این وضعیت کمی نگران کننده بود .

در حینی که دنبال چیزی برای بستن عمیق ترین زخمش میگشت نگاهش روی چانی که بهت زده بهش خیره شده بود افتاد . "*اون به اندازه ی کافی حالش بد بود . اما باید به خودش میومد یا نه ؟؟؟"*

" هیونگ ، نظرت چیه به جای نگاه کردن به اقای پارک زنگ بزنی؟؟؟؟ چانگبین توهم کمی اب و یک حوله کوچیک برای من بیار"

حوله خشک رو درون اب فرو کرد و پس از گرفتن ابش او رو روی صورتش کشید و با کمک هان خون روی صورتش رو تمیز کردن.

𝐏𝐮𝐥𝐬𝐞 𝐎𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐫𝐢𝐬𝐞 Donde viven las historias. Descúbrelo ahora