Part5 [First morning]

9.1K 610 84
                                    

ووت و کامنت به پارت رو فراموش نکنید.



صبح روز بعد جونگوک صبحانه کاملی به تهیونگ داده و خودش مشغول حاضر شدن برای رفتن به شرکتش بود.
کت و شلوار ایتالیایی و خوش دوخت مشکی رنگش به خوبی رو بدن خوش فرمش نشسته بود.
سردکمه های نقره ای رنگ که نماد بی دی اس ام روی اون هک شده بود رو به هرکدوم از آستین هاش وصل کرد.
موهای فرش رو کمی با دست مرتب کرد.
پات پلاگ و پنتی که ساب جدیدش رو توش تصور کرده بود رو برداشت و سمت اتاقش راه افتاد!

"خب تهیونگ من دارم میرم سرکار و تا هفت شب برمیگردم خونه. توقع دارم راس ساعت هفت و پونزده دقیقه روی زانوهات جلوی دراتاقم منتظر باشی....فهمیدی؟"

"بله آقا فهمیدم"
پسر کوچکتر که از اول ورود مرد به اتاق مودبانه روی تخت دو زانو نشسته بود و به پاهای بزرگش زل زده بود با صدای نازکش جواب داد.

"خوبه."
جونگوک مغرورانه جواب داد و
بدون حرف دیگه ای شونه های ظریف پسر رو گرفت و اون رو به صورت روی تخت سفید رنگ خوابوند.
پیراهن بزرگ سفید رنگ رو از روی باسنش کنار زد.( مث عکس کاور)
ضربه متوسطی به باسن سفید و گرد پسر کوبید.

"بگیرش بالا."

پسرک پیچاره که از همون ابتدا خودش رو مطیع به اربابش سپرده بود با ضربه روی باسنش از جاپرید و بالافاصله باسن بی دفاع و لختش رو بالا گرفت.

جونگوک با دیدن اون باسن بزرگ و سفید لبخند یک طرفه ای زد. لبی های بزرگش رو از هم فاصله داد و به سوراخ صورتی و نسبتا جمع شده اش زل زد.
اون سوراخ نسبت به دیشب کمی باز تر بود، با کشیده شدن انگشت اشاره ای بهش تهیونگ زیر دستش لزرش واضحی کرد.

"تکون نخور پاپی. میخوام دهنتو ببندی و خیلی خوب مث ی پاپیه ساکت، آروم و بی حرکت باشی."

خیلی آهسته و با حوصله بدون خیس یا چرب کردن پلاگ اون رو آروم آروم به سوراخ روشن و وسوسه انگیزه پسر فشار داد.
فشار دستش رو کم و زیاد میکرد. سوراخ پسر واقعا تنگ بود.
با جا گرفتن کامل اون شی صورتی رنگ حواسش رو جمع ساب حرف گوش کن و ساکتش کرد، نفس های محکمی میکشید و مشخص بود درد داره.
نوازش آرومی روی بالز هاش کرد و پلاگ رو توی سوراخش چرخوند...هرچی بیشتر با اون پلاگ بازی میکرد و تکونش میداد جای بیشتری باز میکرد، همچنین نفس های پسرکش هم تند تر و تند تر میشد.
خیلی ناگهانی حرکت دادن پلاگ رو متوقف کرد.

با صدایی که بخاطر بازی با اون سوراخ گشاد شده بم و خشدار شده بود گفت:
"تا وقتی من بیام این توت میمونه. ازت میخوام هروقت به دستشویی نیاز داشتی خارجش کنی و بعد از کارت دوباره اونو برگردونی سرجاش... مفهومه؟؟"

"بله قربان...م...مفهومه."
پسر که بخاطر ورود دردناک پلاگ به سوراخش، بازی کردن اربابش با اون سفت شده بود و همینطور حس کشیدگی عضله صورتی رنگش کمی درد هم داشت جواب داد.

Yes Master! [Kookv_yoonmin]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora