PART 3࿐

168 52 33
                                    

از رو تختش بلند شد هنوز بخاطر خاطراتت لعنت شدش اعصابش بهم میریخت و این موضوع بدجور رو اعصاب نداشتش رژه میرفت، با اعصابی داغون سمت قفسه های مشروبش رفت و ودکای مورد علاقش رو برداشت، لیوان رو پر از یخ کرد تا حداقل با سرماش بتونه بدن گُر گرفته اش رو آروم کنه...
لب تا لب لیوان رو پر از مایع بی رنگ کرد و روی صندلی گهواره ایش نشست، لیوان رو تکون ملایمی داد و ذره ای از مایع تلخش رو مزه کرد
نفس عمیقی کشید و سرش رو به صندلی تکیه داد:
-فقط تویی که به من آرامش میدی
چشماش رو با آرامش بست که با زنگ خوردن آیفون با حرص چشماش رو باز کرد:
-وادفاک! این کیه دیگه؟!

به ساعت نگاهی انداخت و با دیدن 1:47 دقیقه صبح اخماش تو هم رفت ،به سمت آیفون رفت و با ندیدن کسی دکمه صدارو فشار داد
-کیه؟!
با نشنیدن صدا بیخیال شد و سمت صندلیش رفت اما با زنگ خوردن دوباره آیفون با عصبانیت راه رفته رو برگشت و با حرص گوشی آیفون رو برداشت:
-یاااا،منو مسخره کردی! بنال دیگه کدوم خری هستی؟!
با دیدن سر چانیول و لبخندش، با عصبانیت به تصویرش زل زد و درو باز کرد...

با ورود چانیول پس گردنی محکمی نثار گردنش کرد و با دلی خنک شده و لذت به جلز و ولزش نگاه کرد...

چانیول با عصبانیت گردنش رو مالش داد
-یاااا، سهون گاو خدا لعنتت کنه با اون سُم لعنتیت زدی گردنمو ترکوندی

سهون خودشو رو مبل انداخت و چانیول هم چپ چپ نگاش کرد و خودش رو کنارش انداخت
-من گاوم یا توو مردک ،از کی تا حالا منتظرم ببینم کدوم خری این موقع اومده دم در و آرامشم رو بهم زده،که نگو آقا گاوه هوس شیطنت کرده

-اصلا مقصر منم که به تو اهمیت میدم و در مورد جونگین برات خبر جمع میکنم و میارم ، اصلا مهم نیست حالا که نمیخوای بشنوی و منو گاو میدونی میرم

دستشو دوبار روی زانوهاش کوبید و از جاش بلند شد تا خواست بره کتش محکم کشیده شد، نتونست تعادلش رو حفظ کنه و با شدت کنار سهون افتاد
-یااا،دیونه چته؟!
-چه خبری پیدا کردی؟!
با چهره متفکر نگاش کرد
-اوممم بگم یا نگم بزار فکر کنم
-یااا،پارک چانیول حوصله ندارم بنال ببینم چی پیدا کردی؟!

چانیول چپ چپ نگاش کرد
-خفه شو سهون از اون موقع که گفتی بگردم دنبال اطلاعات جونگین لعنت شده تا الان ی قطره آب نخوردم بعد پرو پرو ازم سوال میپرسی و انتظار جوابم ازم داری؟! تو دیگه کی هستی بچه؟!

سهون با شرمندگی به رفیقش نگاه کرد

-نه بابا تو اوه سهون کبیر شرمندگی هم بلدی!!!
-منو شرمندگی هه عمرا پارک!!!

از سر جاش بلند شد
-چی میخوری؟!
-همون چیزی که تو دستت داری
-مگه نمیخوای رانندگی کنی؟!
-امشب اینجام
-یااا، مگه من دعوتت کردم که سَرخود خودتو اینجا
پلاس میکنی؟!
-زر نزن بچه برو کاری که گفتمُ انجام بده

Dark Eyes࿐Où les histoires vivent. Découvrez maintenant