plan 20

83 12 0
                                    

کفشاشو و با دمپایی خونگی عوض کرد و خب لازمه بگم چه رنگی بود؟

اونجا خونا مین یونگی بود باید تمام زورتو میزدی تا رنگی بغیر از سیاه و سفید پیدا کنی.

خونه زیادی ساکت بود

یعنی هنوز خونه نیومده بود؟

ساعت سه بعد از ظهر بود

راه مدرسش کمی دور یود ولی خریدن نهار توست منیجر یونگی براش یاعث شد یک ساعت طول بکشه

+خب پس میگی نهارمو بخورم و تا وقتی میای خراب کاری نکنم؟
اصن من میخوام خارابکاری کنم

سمت اشپز خونه دوید غذاها رو روی میز گذاشت
و برگشت توی اتاقش لباسشو دراورد و سمت حموم راه افتاد

+اهه سوجین امیدوارم این راه هایی که گفتی موجب بفاک رفتن خودم نشه

.....
#مستقیم اوردنمون خرابه
~واوو

#واو به چی ؟

~هوا هنوز سرده

خندیدو جلوتر راه افتاد

#زمستونه چه انتظاری داری

~گفته بودن هوا خوبه

کلیدو از مسعول گرفتن

برای هر دو نفر یه اتاق دو نفره بود البته
تهیونگ هم زر میزد اون هتل به اندازه کافی برا شاگردای یه دانشگاه جا داشت

در اتاق رو باز کرد و وارد شدن
قرار بود تا ساعت نهار کارای شخصیشونو انجام بدن و بعد تو محوطه حاضر باشن

نگاهی به کوک که داشت لباساشو از چمدون بیرون میکشید کرد و کلید رو روی میز بین دو تخت گذاشت

#هنوز قهری ؟

بهش اهمیت نداد و حولشو برداشت

~اول من میرم حموم

لعنتی اون هنوز باهاش مثل قبل نشده بود گرچه به لطف جین تقریبا حداقل باهاش حرف میزد تازه دیروزم موقع لباس جمع کردن خوب بودن و از زمان شام تو قطار رفتارش باز سرد شده بود ولی باید دلشو دوباره بدست میاورد فکر کن سر یه موضوع مهم بهترین دوستت باهات سرد بشه تهیونگو درک کنید این واقعا دردناکه و اذاب اوره

قبل اینکه در حموم بسته شه مچشو گرف و بیرون کشیدش

~ول کن چیکار میکنی دیونه شدی

یک لحظه به دست و پا زدنش بین دستاش نگاه کرد؟
کوکی کوچولوش ازش میترسید ؟

اون تونگسنگش بود و ایتطور که خودشو عقب میکشید برایه تهیونگ زیادی درد داشت

( درک نمیکنید چون براتون اتفاق نیفتاده اینکه بخاطره ینفر دیگه ادم مهم زندگیت از تو برداشت بدی کنه واقعا بده)

تویه چشماش خیره شد مثل یه بچه خرگوش ترسیده میلرزید

#تو از من میترسی؟

Sinful angel Where stories live. Discover now