i can't stop it 8

143 23 0
                                    

اهنگ. perfect.by. ed sheeran
+من نبودم
یونگی لبشو تو دهنش کشید
-ایش یونگی کوچولو حالا چیزی نشده چرا انقد شق شدی-
جیمین وقتی دید یونگی دعواش نکرده و هنوز دستش دورش قفله مقصده دساتشو از دیکه بدبخته یونگی به شونه و بازو هاش تعغیر داد
و با دقته کامل انگشتای کوچیکشو قفل انگشتای کشیده ی یونگی کرد
+ببخشید، ولم نکن
اون بچه چی با خودش فکر کرده بود اول دیکشو چنگ میزد و الان نفس داغشو روی پوسته سرده گردنش پخش میکرد
-ج جیممین ازم فاصله بگیر احح
-وات ده فاااک مین یونگی-
جیمین متعجب سرشو بالا گرفت
+چرا شوگا هیونگ من جاییتو درد اوردم
-نه فقط نمیدونم چرا دیکه من بی جنبه شده و وقتی یکم فشارش دادی شق کردم و الان که بغلم کردی کم مونده جلویه شلوارم پاره بشه-
-سیندرلا احح ل طفا یکم فقط ازم فاصله بگیر
اما جیمین با فکر اینکه یونگی از دستش ناراحته و واقعا هم بود بغلش کرد و با فرو کردن سرش تو گردنه یونگی تند تند معذرت خواهی میکرد تا یونگی ولش نکنه
+ شوگا ش شوگگا هیونگ ببخشید ببخشید ولم نکن
یونگی کوچولو که الان نمیشد بهش گفت کوچولو به طرز عجیبی جلوی شلواره یونگیو برجسته کرده بود
-دیگه تموم شد ابروم بفاک رفت
جیمین برای بار دوم با تعجب سرشو بالا گرفت
+هیونگ بفاک رفت چیه؟
یونگی که دیگه کار از کارش گذشته بود روی سیندرلاش خم شد
-کوچولو بنظرت من چی با خودم فکر کرده بودم که تورو برداشتم اوردم خونه
کمی متفکر شد تا افکارشو مرتب کنه و منظوره یونگیو بفهمه، جواب داد
+چون من خوشگلم؟
یونگی از حرف بچه شوکه شد اون الان تو وعظیت خوبی نبود و از قضا بچه ای که خودش مقصره بدبختیه الانش بود جلوش با اون چشمای گربه ای لبای جلو اومدش داشت از خوشگلی خودش میگفت
-محض رضای خدا مین یونگی تو پدوفیل نیستی-
پوزخندی زد بیشتر خم شد
-چی میخوای بگی کوچولو
-ها ها ها این خودش داره پا میده پدوفیل خره کیه-
+چون چچون شوگا هیونگ تو بهم گفتی خوشگلم و وقتی که منو پیدا کردی فکر کردی دخترم پس منو بردی خونه جین هیونگ
و جیمین یهو چشماشو بست
+تنده شوگا هیونگ تندههه خیلی
مثل این که کارای یونگی باعث شده بود برای چندثانیه جیمین روی ترن بودنشونو فراموش کنه ولی وقتی به خودش اومد دستاش به بولیز شوگا چنگ شد و از ترس مث خر لرزید
که از قضا نیپل یونگیو از رو بولیزش داشت فشار میداد
-ای کاش ولت میکردم همونجا-
یونگی لباشو بهم فشورد تا صدایی از دهنش بیرون نیاد خیلی مزخرف بود ولی وقتی دید سیندرلا اونطوری میترسه دلش نیومد ولش کنه حتی به قیمته ابروش شاید
ولی یواش یواش سرعت کم شد و دیگه حرکت نکردن این ینی عمق فاجعه وجدان یونگی اهنگ عملیات غیر ممکن رو تو مغزش پخش کرد و یونگی اولین کاری که کرد دراوردن پایین بولیزش از شلوار و پشوندنه جلوی شلوارش.
جیمین سرشو بالا گرفت
+تموم شد؟
-اره دیگه میتونی دست از چروک کردن بولیزم برداری
و توجه جیمینو به دستش که هنوز به پارچه روی سینه یونگی چنگ بود جلب کرد و بلا فاصله جیمین دستاشو برداشت
#هووووووه خوشگذشت ببینم سیندرلا غش که نکردی؟
نگاهی به جایی که یونگیو جیمین نشسته بودن انداخت
+نه شوگا رو بغل کردم
ته نگاه عجیبی به دست یونگی که دور کمر جیمین کرد
#اونا عجیبن#
و ندایی از درونش بلند شد
#ندا:دیگ به دیگ میگه تهدیگ#
~اوع من اه الانه بالا بیارم اوع
#بهت گفتم کم کوفت کنی
=بلند شید دیگه
و همگی از صندلیاشون بلند شدن تا ببین دیگه چیکار کنن
-هی بچه ها من میرم دستشویی تا شما انتخاب کنید و بلیط بخرید
کوکی بدو اومد سمت یونگی
~منم همرات میام یونگی هیونگ یکم حالت تهوع دارم یکم اب بزنم صورتم
-نه
=نه؟
-نه نه من خب اححح جیمینااا چرا بغلم میکنی
#چته اگوست دی مشکوک میزنی؟
~اره خیلیم مشکوک میزنه
-عاا نه خب من احح بیا بیا بریم زود
~جیمینی نمخوای یونگی هیونگو ول کنی؟
-نه این بچه نمیدونم چرا کرمش کرفته میخواد منو پیر کنه-
+منم باهاتون میام
و یه چهره پوکر. توجه همونطور که چشاشو میبنده لباشم خط میکنه. از یونگی بهش رسید
-تو چرا؟
=مین یونگی بنظرت دسشوی برا چه کاری میرن
و در نهایت سه نفری به دسشویی روانه شدن
...
کوکی صورتپ دستاشو خشک کرد
~ما رفتیم پیش بچه ها
داد زد و رفت
یونگی با فکر اینکه حتما جیمینم با رفته چون کوک از کلمه ما استفاده کرده بود
انگشتاشو دور دیکش حلقه کرد
-فاک بهش هفف یه بچه دبیرستانی اگوست دیو به این روز انداخته فاک چهرش میاد جلو چشام-
از سردی دستاش هیسی کشید لباشو زبون زد و با بیرون فرستادن نفسش شروع به حرکت دادن انگشتاش کرد
خب اگه فکر اون بچه باعث میشد بیشتر تحریک بشه پس الان اشکال نداشت بهش فکر کنه فقط همین یه باره این جمله رو با خودش گفت و اجازه داد چیزای بیشتری از اون پسر بچه که سیندرلا صداش میکردن تصور کنه
-اححح شت احح هفف حتی با فکرش چیزی به اومدنم نمونده
و ما کمی اونورتر بچه داریم که تا الان درگیر بستن کنر بندش بوده و الان با شنیدنه صدایی که بی شباهت به صدای شوگاش نبود کمر بند از دستش افتاد، زیپش نیمه باز شد و بی حواس به بولیز بالا داده شدش که تا بالای پک شکمش گذاشته بود که بتونه کمر بندشو درست ببنده و حالا یه صحنه سکس از ساخته بود از اتاقک خارج شد و سمت اتاقکی که صدا ازش میومد رفت و تن تن در میزد نمیدونست چرا داشت گریه میکرد ولی این صدا ها جیمین رو یاده شب قبل تبعیدش مینداخت و حالا بدونه اینکه بخواد درک کنه کسی که پشته دره اونی نیست که به رحمانه عاشقش کرده بود
.جر.
یونگی کع درحال تصور بووت تپل جیمین بود. نزدیک اوج بود چشماش عقب میرفت. حسی مثل وقتی که اهنگ گوش میدیو فاز غم گرفتی و زارت اهنگ قطع میشه و کلا میرینه توش. وقتی صدای هق هق جیمین با مشتایی که ب در میزد.بهش دست داد
+شوگاا شوگ گاا عع اهه شوگااا
و حالا نمیدونست بین ارضا شدن و باز کردن در و بند اوردن اشک جیمین که مطمعنا صدای اه و نالشو شنیده کدوم رو انتخاب کنه
-ازت متنفرم از خودم متنفرم از اون الاغی که ایده داد ادم باید احساس داشته باشه
و با یه فحش دیگه دیک درحال ترکیدنشو تو باکسر برگردوند
با باز کرنه در با صحنه ای که ختی یجواریی بهتر از تصوراتش بود مواجه شد
. خلاصه انقد نویسنده خوبیم که نت نداشتم برم پینترست خودم نشستم براتون فن ارت کشیدم جر البته اینم هست همش داشتم میریدم به خودم که الان مامانم میاد میبینه ابروم میره.لباش بدشد :-(.
-چیشدههه؟-
ولی با فرو رفتن جیمین توبقلش ترجیح داد اون فقط یه فکر بمونه و به زبون نیارود بجاش گذاشت شهوتش بهش قلبه کنه دستشو روی کمر لخته سیندرلاش بذاره
+شوگا چرا چرا انقد اذیتم میکنی
-جانم؟ تو اومدی وسط جق زدنه من مزاحم شدی-
+شوگا تو کییی تو هقنعهعزععههعهعلععهل
و ادامه حرفاش گریه وار شد
. شمام فک کردید شوگا بوسش کرد اره منم فکر کردم اره ولی کرم دارم دگه.
درواقع یونگی هیچی از حرفای اون مو طلایی نمیفهمید و تمام حواسش روی عضو های مبارکشون بود که به لطفه کمر بند جیمین که شلوارشو پایین تر از حد معملول اورده بود بهتر میتونست حس کنه
چشماشو بست و دستاشو دورانی روی پوست براق و گندمی کمرش حرکت داد
هیچ کدوم از کاراش دست خودش نبود انگار که از خود بی خود شده باشه
دیگه حتی به اینکه جیمین تو سنه مناسبی برای کارایی که ذهن یونگی داشت برنامه ریزی نبود اهمیتی نمیداد جوری که انگار افسون شده باشه کمرشو به نرمی حرکت داد و میتونست عضو جیمین رو که یواش یواش داشت واکنش نشون حس کنه
پسر مو طلایشو بیشتر به خودش فشورد و همونطور که به دیوار تکیه میداد درو بست
و دیگه اینکه بعدا قراره از کارش پشیمون بشه و شاید هم چهار تا معلول ذهنی اونور منتظرشون بودن ولی یونگی دیگه علاقه به برگشتن نداشت جوری مجذوب صاحب این کمر قوس دار شده بود که.مخم رید.دیگه چیزی براش مهم نبود تنها چیزی که میخواست چشمای خیسی بود که الان متعب بهش نگاه میکرد
-نمیتونم وایسم
...
حال کردید حاجی دیدم فیک داره یکم اوا مامانم اینا میشه اینجوریش کردم
اره خلاصع اصن یه حس کرمالویی جا حساس تموم کردن داره عرررر جرررررر
متاسفانه من موقع نوشتن داشتم جعفر گوش میکردم پس عین خر باید دنبال اهنگ که به درد این پارت بخوره میگشتم پس ازم تشکر کنید
خب امیدوارم خوشتون بیاد بای

Sinful angel Où les histoires vivent. Découvrez maintenant