"همدستان شب"
جئون جونگ کوک آزمون های دشواری رو پشت سر گذاشت ...و بعد به شاهزادگی قبیله ی خوناشام ها پذیرفته شد.
از مشکلات زیادی گذشت ، اما الان درگیر موضوع جدیدی شده که مثل کابوس میمونه ..
اون باید به زندگی گذشته خودش برگرده ..
به جهان قبلی ، به مدرسه ، و بدتر از اونا ..
کوک باید پیش خانواده ای برگرده که یکسال قبل براشون مرده!ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-Writer
وسایلش رو جمع کرده بود و اماده ی رفتن بود.
(چرا پارت اول همه ی قسمتا داره وسیله هاشو جمع میکنه و اماده میشه؟ چه زندگی تخمی ای ، خب دوروز بشین تو خونتون ، همین تویی ک پیک کرونا رو افزایش میدی تخم خروس ، خشم آنتونی_)قرار بود امروز با تهیونگ و نامجون برگرده به زمین.
و بره خونه ی مادر پدرش ...
ولی خب قسمت ترسناک .. این موضوع بود ک باید میرفت مدرسه!!!
ولی خب یه قسمت خوب ماجرا این بود ک اینبار نمیخواست نبرد داشته باشن تا از بعد رد شن ..
فقط
با نامجون هیونگ
تله پورت میکردن
ارهخب ... کولش رو انداخت رو دوشش و رفت جلوی در اتاق ته و در زد.
- بفرمایید
+ ته؟
- جانم؟
+ بیام تو؟
- اجازه میخواد پاپت؟(Puppet = عروسک)
لبخندی زد و پرید تو اتاق.
تهیونگ رو دید که پشت به کوک در حال لباس عوض کردن بود.
کمر لخت و گندمی تهیونگ رو دید میزد ، اشکالی داشت اگر جلو میرفت و میبوسیدش؟کوله ش رو انداخت و به سمت ته قدم برداشت.
از پشت بغلش کرد و سرش رو روی شونه هاش گذاشت.ته صاف ایستاد و دستاش رو روی دستای کوک بر روی شکمش گذاشت.
- ای جان من .. چی میخوای نفس؟
+ اماده ای؟
- اگر بذاری تیشرتمو بپوشم بعله
لبخندی زد و اروم از ته جدا شد.
ته برگشت و نگاهش کرد ، اروم پیشونیش رو بوسید و موهاش رو بهم ریخت : برو پیش نامی هیونگ تا بیام زندگیمکوک اروم سرش رو تکون داد و از اتاق خارج شد.
همیشه بودن و بوسیدن تهیونگ حس خوبی میداد بهش.
لبخندی زد و نفس عمیقی کشید.
و بعد دوید سمت اشپزخونه پیش نام هیونگ.+ هیونگگگگ بریمممممم؟!
÷ شت کوک ودفاک ترسیدم ، حاضرین؟
+ بعلههههه
÷ خب بذارین شلوارمو عوض کنم بریم
کوک پوکر فیس نگاش کرد : برو
و بعد نامجون دوید سمت اتاق خواب خودش و جین.
همزمان با اون تهیونگ وارد اشپزخونه شد : پس هیونگ کو؟
ESTÁS LEYENDO
𝐌𝐲 𝐯𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 𝐥𝐨𝐫𝐝❥
Fanfic"لبخندی زدم ، شاید زندگی جدیدم همچین هم بد نبود .. توی سیرک عجایب ، پیش آدمهای باحال با قدرتای خفن .. زندگی خوناشامی ..با وجود تهیونگ .. احتمالا این زندگیم رو بیشتر از قبلی دوست داشته باشم. دستیار تهیونگ بودن .. دستیار یک خوناشام .. " ژانر : فانتزی...