Fourth Chapter

1.2K 297 90
                                    

صبح زود جیسونگ از خواب پرید و بعد از کشیازه‌ای اومدن، دوان دوان از راه‌پله‌ی ساختمون کهنه‌ی زندگی مینهو پایین اومد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

صبح زود جیسونگ از خواب پرید و بعد از کشیازه‌ای اومدن، دوان دوان از راه‌پله‌ی ساختمون کهنه‌ی زندگی مینهو پایین اومد. چرا که کلاس‌های دانشگاهش رو به یاد آورده بود و نمیخواست غیبت بخوره.

جیسونگ، باعجله از جلوی مغازه‌ی ماهی‌‌فروشی روبه‌روی آپارتمان، پاتند کرد و به چهره‌ی سوالی پیرمرد فروشنده اهمیتی نداد. کمی که از محله فاصله گرفت، تونست یکی از ماشین‌های قراضه‌ی زرد رنگ اون اطراف رو کرایه کنه و به خونه‌اش برگرده.

هوا خنک بود، اما به سرمای روز قبل نبود. پس جیسونگ بعد از رسیدگی به گل و گیاهانش و مسواک زدن، صبحونه‌ی کوچیکی خورد و لباس‌هاشو عوض کرد.

یه بلوز بافتنی مشکی، با ژاکت کلفت ذغال سنگی و شلوار جین تنش کرد و بعد از گره زدن بندهای بوت سیاهش به سمت مترو رفت.

کلاه بافتی از توی جیبش درآورد و روی سرش سوار کرد. نفس‌های گرمش رو به صورت اشکال و صورت‌های فلکی توی روز روشن تصور میکرد. از اونجایی که مترو مثل همیشه شدیداً شلوغ بود نتونست جایی برای نشستن پیدا کنه اما اهمیتی نداد و خودش رو با فضای مجازی سرگرم کرد.

وقتی وارد فضای دانشکده شد، به فیلکس زنگ زد تا پیداش کنه و تقریبا بعد از ربعی دور سر خودش چرخیدن تونست به حضور دوست صمیمیش برسه.

محوطه‌ی سبز و گلکاری شده رو طی کرد و بعد از گذر کردن از کنار فواره‌ی تزئینی محوطه که به مکان "اولین بوسه" ی دانشگاه معروف شده بود، فیلکس رو روی نیمکتی با دوربین دیجیتالش پیدا کرد.

"لیکسی!"

جیسونگ برای پسر موطلایی دست تکون داد و پس از دو سه قدم کوچیک دیگه کنارش نشست. فیلکس، اونو به آغوش کشید و گفت:"باز دیر کردی."

"معذرت میخوام. این بار دلیلم قانع کننده اس."

"خب؟ دلیلت چیه؟"

جیسونگ نفس گرمش رو بیرون داد تا بینی یخ‌زده‌اش رو کمی گرم کنه و توضیح داد:"دیشب رفتم خونه‌ی همون یارو... سوژه‌ی پرونده‌ای که مددکارش شدم."

WHELVE // MINSUNGWhere stories live. Discover now