Ninth Chapter

1.3K 301 104
                                    

روز بعد صدای زنگ ساعت مثل همیشه، عین چکش روی سر هان جیسونگ می‌کوبید

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

روز بعد صدای زنگ ساعت مثل همیشه، عین چکش روی سر هان جیسونگ می‌کوبید. حتی توی یک روز تعطیل! پسرک با کلافگی سرشو از توی بالشتش بیرون آورد و دستشو به سمت گوشیش برد. چندتا پیام متوالی، از دوست صمیمیش فیلکس گرفته بود.

- لیکسی♡ ::
«هانجی! دیشب کجا بودی؟!»

«قرار بود من و تو و بینی بریم سینما، ولی پیچوندی!»

«به هرحال مهمونی امشب رو نمی‌تونی بپیچونی، چون ایم سولگیِ عزیزت دعوتت کرده.» -

جیسونگ پوزخندی زد و هرچی بهونه توی دنیا بود رو برای دوست صمیمیش صف کرد تا شاید بخشیده بشه و بعد از روی تختش بلند شد و به کارهاش رسیدگی کرد. کمی گلدون‌هاشو آب داد و حدود نیم ساعتی با مادرش تلفنی صحبت کرد. به درس‌های عقب افتاده‌ی دانشگاهش رسید و کمی کتاب خوند. یه روز تعطیلِ معمولی!

نزدیک‌های بعد از ظهر بود که با چک کردن تاریخ از روی تقویم، وقتی که متوجه شد نیمی از ماه اکتبر هم گذشته، سراغ کمد لباس‌هاش رفت تا یه چیز چشمگیر انتخاب کنه که با سلیقه‌ی سولگی جور باشه.

در حین انتخاب کردن با فیلکس ویدیو کال کرد و از دوستش هم نظر می‌گرفت.

گوشیش رو روی میز تحریرش، استوار کرد به سمت کمد هجوم برد. یه بافت طوسی یقه اسکی و شلوار کتان سفید رنگی رو بیرون کشید و جلوی بدنش قرار داد و رو به دوربین ایستاد تا فیلکس براندازش کنه.

فیلکس تقریبا جیغ کشید:"افتضاحه! هان جیسونگ، تو باید کمتر فیلم‌های دهه‌ی شصت رو نگاه کنی."

جیسونگ با دلخوری لپ سمت راستش رو باد کرد و یه دست جدید لباس بیرون کشید. یه پیرهن دکمه‌دار کرمی و شلوار قهوه‌ای رنگ چهارخونه‌ای که همراه باهاش خریده بود. درحینی که غرغر می‌کرد به سمت فیلکس برگشت:"این یکی خیلی استایل پدربزرگیه. دوسش ندارم."

فیلکس هم تأیید کرد:"افتضاحه، بذارش کنار."

جیسونگ با اینکه خودشم موافق اون لباس‌ها نبود، اما با کلافگی چشم در کاسه چرخوند و پرسید:"از نظر تو چی افتضاح نیست لی فیلکس؟! فقط داری ازم ایراد می‌گیری!"

فیلکس به چهره‌ی تقریبا دلخور و عصبانی دوستش خندید و توضیح داد:"خب سونگی، تو خیلی چهره‌ی بانمکی داری و این لباس‌های رسمی که مال مردهای سی‌ساله‌اس اصلا بهت نمیان!"

WHELVE // MINSUNGWhere stories live. Discover now