Tenth Chapter

1.3K 304 100
                                    

"دیگه وقتشه؛ به حد کافی پشت گوش انداختمش

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"دیگه وقتشه؛ به حد کافی پشت گوش انداختمش."

جیسونگ با قوطی پلاستیکی آبی رنگِ توی دستش، نگاهی مستقیم به چشم‌های خودش از طریق آینه‌ی روشویی انداخت و گفت. صدای جریان قطرات آب داغ روی سرامیک‌های فیروزه‌ای حموم، چهاردیواریِ اون اتاقک کوچیک رو پر کرده بود.

پسرک تیشرت سفید رنگ و شلوار راحتی گشادی که روش طرح‌های متعددی از خرس‌های عروسکی بود رو از تنش خارج کرد و روی زمین انداخت. زیر دوش حموم رفت و بعد از استفاده از شامپوی معطر شکلاتی‌اش، مایع جاری تیره رنگ رو به موهاش مالید و حدود یه ربع منتظر شد تا رنگ آبی روی موهاش بشینه و بعد تنش رو مهمونِ یک شست‌وشوی حسابی کرد و کارش رو به پایان رسوند.

سرشو خم کرد و برای بار آخر، رگه‌های گرم آب رو از میان تارهای موهای رنگ شده‌اش عبور داد و دستگیره‌ی دوش رو فشرد و جریانش رو قطع کرد. حوله‌ی سفیدرنگش رو از روی میله‌ی متصل به دیوار سرامیکی حموم برداشت و بعد از خشک کردن سر، صورت و بدنش، اونو دور خودش پیچید و بیرون اومد.

موهاشو سشوار کشید و لباس‌های نویی به تن کرد که آماده‌ی بیرون رفتن باشه. یه بلوز بافتنی تیله‌ای (سایه‌ای از آبی) پوشید و شلوار جینش رو به زور بست. روی اون کت ضخیم نرمی، به رنگ مشکی پوشید و دستی لای موهایی کشید که حالا نمایانگر هایلایت‌های آبی بودن.

راضی از هنرش، گلدون‌هاش رو قبل ترک خونه آب داد و قفل در رو پشت سرش بست و به راه افتاد. به کجا؟ البته که محله‌ی آشنای نام-میلیم.

بین راه دوتا وافل کاراملی آماده از دکه‌ای سر چهارراه خرید و حداقل دست پر خودش رو به خونه‌ی هیونگش رسوند؛ چون مطمئن بود که یک دعوای جدید به راه می‌افته.

وافل‌های کاراملی دستمال پیچی شده رو محکم چسبید و از پله‌های سنگی ساختمون بالا رفت و چندباری روی در خونه‌ی مینهو کوبید. می‌دونست که کمی زودتر از معمول رسیده و امکانش هست که مینهو خواب باشه ولی اهمیت چندانی نمی‌داد.
با اندکی تأخیر در باز شد، ولی حقیقتا جیسونگ بخاطر عصبانیت شب قبلش که هنوز فروکش نکرده بود و فرصت خالی کردنش، سرِ مینهو رو هم از دست داده بود، حال و حوصله‌ی شوخی‌های همیشگیِ "چرا در رو دیر باز کردی؟" رو نداشت و به هیونگش چیزی نگفت. فقط با سکوت سنگینی از کنار مینهو رد شد و خودش رو به آپارتمان دعوت کرد و در همون حین، وافل گرمِ دستمال‌پیچی شده رو توی سینه‌ی مینهو کوبید.

WHELVE // MINSUNGWhere stories live. Discover now