متاسفم..
بابت همه ی نگفتن هام متاسفم یونگیا..
بابت تنها گذاشتنت متاسفم عشق من..
فراموشم کن
زندگی کن مرد من
من همیشه تو قلبت میمونم..
-"براساس اخبار به دست آمده مین یونگی..یکی از نیرو های ویژه سابق پلیس سئول شب گذشته همسرش پارک جیمین را با انفجاری از پیش تایین شده در منزل مسکونیشان به قتل رساند..براساس گفته ی پلیس ملی کره،مدارکی به دست امده که حاکی از کشته شدن دختر چهارساله شان به دست خود مین یونگی می باشد..پلیس همچنان درحال برسی است.."
کنترل رو سمت تلوزیون انداخت و با افتادنش روی زمین چند بار بهش شلیک کرد تا بالاخره صدای ازادهنده ی مجری قطع شد
-"رئیس کیم.."
تفنگو سمت مرد جلوش گرفت و با کشیدن ماشه به زندگیش پایان داد
روی صندلیش نشست..موهای بلندشو عقب داد و نفسشو تو ماسک مشکی بزرگش فوت کرد
عصبی بود..از این که چیزی برخلاف برنامه ریزیش پیش بره متنفر بود و حالا همه چیز به گند کشیده شده!
داشت تمام برنامه ریزی هاشو از دست میداد و نمیتونست همچین اجازه ای بده!
-"کار کدومتون بود؟"
لرزش دست ها و صورت های ترسیده ی اون احمق ها عصبی ترش میکرد...چرا دقیقا هر وقتی که احساس بی نقص بودن میکرد اون احمق ها گند میزدن به نقشه هاش؟
ایکون قرمز رنگ روی ساعتشو فشرد و با لذت به ناله های بلند افرادش گوش داد
-"دوباره میپرسم..کار کدوم یکی از شما احمق ها بود؟"
روی صندلیش چرخید
-"مین یونگی انقدر عاشق اون پاپی بود که اینکارو نکنه..پس؟"
-"قر...قربا...ن.."
-"ما...کاری نکردیم..قربان.."
خونی که مرد عق زد جایی نزدیک کفشش ریخت..درجه ی قرمز رنگ روی ساعتشو تا بیشترین اندازه بالا برد و به یکی یکی منفجر شدن جمجه های افراد جلوش پوزخند زد
-"دلقک های احمق"
-"تهیونگ؟"
ماسک مشکی رنگشو دراورد و با احتیاط از بین جنازه های پخش شده روی زمین رد شد..جلوی دختر قدکوتاهی که منتظر اون به در تکیه داده بود ایستاد
-"تانیا..اون عوضیو کشتی؟"
-"اره..ولی کار هیچکدوم از اون بدبخت ها نبود که کشتیشون"
YOU ARE READING
𝙁𝙚𝙞𝙣𝙩 𝙂𝙤𝙙|💔|𝗬𝗼𝗼𝗻𝗺𝗶𝗻
Fanfiction𝙁𝙚𝙞𝙣𝙩 𝙂𝙤𝙙💔 "خدای فریبکاری" 𝑦𝑜𝑜𝑛𝑔𝑖 ⌇ 𝐽𝑖𝑚𝑖𝑛 𝐴𝑛𝑔𝑒𝑠𝑡 , 𝑆𝑚𝑎𝑡 , 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒 اولین باختم جایی بود که عاشقت شدم دومیش وقتی بود که عزیز ترینمون رو از دست دادم و سومیش... میخواستم همیشه همسر عزیزت بمونم یونگی! متاسفم که بهت د...