17.

79 16 6
                                    


درد مثل مایع داغ و گرمی توی وجودش پخش میشه..با هر ضربه اثرش کمتر میشه و کم کم جاشو به لذت میده.لذتی غیرقابل توصیف..

لذتی به داغی میله ی سرخ شده از آتیش.مهم نیست این آتیش از کجا شعله میکشه..از عشق،هوس،شهوت..

دستشو روی موهای سفید رنگش کشید و از برخورد سر عضو به پروستاتش نالید.تو این کار وارد نیست..

-"فاک..تندتر.."

-"خیلی حساسی"

لب هاشو برای لحظه ای از نیپل های صورتی رنگش فاصله داد و دوباره اون هارو به دندون گرفت...شریانی که روی شقیقه ی راستش نبض میزد و برخلاف همیشه،شهوت بر ضعفش پیروز شد و مثل یک حیون وحشی ضربه میزد.

نیپل ورم کرده شو لیسید و عضو رها شده ی یونگیو میون انگشت هاش گرفت.

-"من...نزدیکم.."

دندون هاش چفت شده و مطمعن نیست مرد زیرش چیزی بشنوه

وفتی دوباره به ارگاسم رسید از حس داغی بیش از حدش،پاهاش سست شد و تو بغل یونگی افتاد.

-"فاک..من برای تاپ بودن ساخته نشدم.."

-"خوبه خودتم میدونی"

از بغل گرم و نرمش بیرون شد،همونطور که انتظار داشت..اون قوی تر از تصورشه.

وقتی نشست برای چند لحظه روی پیشونیش چین افتاد اما خیلی طول نکشید چون از تخت بیرون رفت و وارد سرویس اتاق خواب شد.

در باز بود..وقتی از جا بلند شد و داخل رفت، یونگی توی اتاقک شیشه ای زیر دوش اب سرد ایستاده.

-"آب سرد درد کمرتو بیشتر میکنه"

-"کمرم درد نمیکنه"

پوزخند زد و داخل رفت.

-"از ایستادنت روی یه پا معلومه.."

آبو تنظیم کرد و رو به روی مومشکی ایستاد.

-"چیه؟بازم میخوای؟"

لب پایینشو گزید.

-"شاید..؟"

حوصله حرف های تهیونگو نداشت.

خواست هلش بده ولی با قرار گرفتن دست اون روی عضوش از حرکت ایستاد.

-"تو هنوز ارضا نشدی.."

لب هاشو لیسید و روی زانو هاش نشست.

-"میخوای چیکار کنی؟"

احمقانه بود اما کاملا میدونست مو سفید چه برنامه ای داره..

***

-"آه...ههه..یونجون..یون.."

"یونی..یونگیی هیونگگ.."

با صدایی که توی سرش پیچید چشم هاشو باز کرد.

صورتش چسبیده به تشک تمرینِ و جای دست سایا روی کمرش میسوزه. با هر بار فرو رفتن عضو داغ سایا صورتش به تشک کشیده میشه. پوست حساسش قرمز شده و با هر برخورد به تشک سرخ تر میشه.

ناله نمیکنه..حتی توجهی برای زمزمه های سایا نداره..

چیشد که به اینجا اومد؟

خودشو تسلیم کرد تا سایا اینطور خشن باهاش رفتار کنه..؟

"یونی عزیزم..دوستت دارم.."

اگه اون صداها صدای خودش نیست صدای کیه؟

-"یونجون.."

نذاشت بقیه ی صداهای توی سرشو بشنوه.ناگهانی پایین تنه ش از مایع داغی پر شد و بعد از اون سایا کنار کشید. خیسی روی شکمش نشون میداد خودش هم کام شده اما انقدر غرق صداها بود که حتی نفهمید.

-"خوبی؟"

سرشو کج کرد و بی حس بهش خیره شد.

اون چه حسی بود که توی رگ هاش پیچید؟

استخوان هاشو فشرد و به مغزش حجوم اورد..

از گردن سایا گرفت و روی شکمش نشست.

-"دوباره.."

باسنشو عقب برد و روی پایین تنه ی سایا کشید.

-"یونج..."

-"گفتم دوباره لعنتی..دوباره بکنم،دوباره!"




-----------------------------------------------------------------------------------------------------

سلاممم :)

اقا چطورین..

دلم براتون اندازه چس مورچه شده بود:))))

میدونم خیلی وقته نیستم. واقعا تو شرایط نوشتن نبودم. این مدت با این که جلوتر از اپ فینت گاد رو نوشته بودم ولی حتی نمیتونستم اپس کنم...واقعا ساری گایز.

ووقت و کامنت یادتون نره. 

سعی میکنم از این به بعد بیشتر براتون اپ کنم.

لاویوآل ;D

𝙁𝙚𝙞𝙣𝙩 𝙂𝙤𝙙|💔|𝗬𝗼𝗼𝗻𝗺𝗶𝗻Where stories live. Discover now