شروعش از کجا بود؟
از خونه ی کوچیکمون تو محله جونگنو که تو عاشق تِم سنتیش بودی
یک خانواده ی سه نفره ی خوشبخت
زوجی که عاشق هم بودن و موجود کوچیکی که حاصل این عشق بود
دخترک کوچیکمون...میا
شب تولدچهارسالگیش وقتی دیر رسیدی یادته؟
30نوامبر2017
-"دلت برای آپا تنگ شده؟"
با حرکت اروم سرش موهای نرمشو کنار زد
-"میخوای باهاش قهر کنیم؟"
این بار حرکت سر کوچولوش به دوطرف بود..دخترکش مخالف بود
-"ددی.."
-"جونم عروسکِ من"
-"میشه دوباره به آپا زنگ بزنی؟"
بایدمخالفت میکرد؟..خیره شدن توی اون چشم های کشیده و براق که یاداور پدر دومش بود قلبشو به تپش می انداخت و ضعیف تر از اونی میکردش که بتونه مخالفت کنه
موبایلشو برداشت و بعد از شماره گرفتن روی اسپیکر گذاشت
یک
دو
سه
چهار
پنج
"مشترک مورد نظر خاموش می باشد.."
موبایلو کنار گذاشت و تو سکوت به چشم های براق دخترکش خیره شد..چرا انقدر شبیه به پدر دیگه ش بود که دختر اون به نظر نیاد؟
-"میخوای دوباره.."
-"نه..وقتی آپا برگشت..تولد میگیریم"
از بغلش بیرون رفت و شمع های درحال اتمام روی کیکیشو خاموش کرد...تاج مقوایی طلایی رنگشو که با وسواس انتخاب کرده بود از سرش در اورد و کنار دو تاج بزرگتر دیگه روی میز گذاشت
-"خوابم میاد..بخوابیم"
عروسک مورد علاقشو از کنار میز برداشت و صاف ایستاد
باید اعتراف میکرد بچه دارشدن بهترین کاری که بعد از ازدواج انجام دادن بوده
میتونست ساعت ها از این که عاشق دیدن جسم کوچیک و ظریفشه حرف بزنه و قلبش از شیرینی اون اب بشه
YOU ARE READING
𝙁𝙚𝙞𝙣𝙩 𝙂𝙤𝙙|💔|𝗬𝗼𝗼𝗻𝗺𝗶𝗻
Fanfiction𝙁𝙚𝙞𝙣𝙩 𝙂𝙤𝙙💔 "خدای فریبکاری" 𝑦𝑜𝑜𝑛𝑔𝑖 ⌇ 𝐽𝑖𝑚𝑖𝑛 𝐴𝑛𝑔𝑒𝑠𝑡 , 𝑆𝑚𝑎𝑡 , 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒 اولین باختم جایی بود که عاشقت شدم دومیش وقتی بود که عزیز ترینمون رو از دست دادم و سومیش... میخواستم همیشه همسر عزیزت بمونم یونگی! متاسفم که بهت د...