part 4 💝

415 72 56
                                    

پارت چهارم

جین

بلاخره آزاد شدم؛ولی نمی دونستم قیمت آزادیم کشته شدن آرزوها و از بین رفتن قلب سیاه و سفید منه.

دیگه گریه نمی کنم چون هیچ چیزی رو گریه کردن درست نمی کنه.

به آیینه اتاقم نگاه کردم.. یه تیشرت سفید با شلوار جین مشکی جذابیتمو چندبرابر میکرد.

از خونه کوچیکم خارج شدم و سوار ماشینم شدم.

...........

سرمو روی نیمکت گذاشتم و گردنم رو بیشتر به پایین خم کردم..

سیگار رو گوشه لبم گذاشتم.. همینطور که داشتم مورچه های ریزه میزه که روی سنگ ریزه ها راه میرفتن نگاه میکردم،با کبریت فیتیله سیگار رو آتیش زدم و پکی عمیقی ازش گرفتم.

اگه خودکشی بکنم میتونم راحت بشم؟

پک کوتاهی گرفتم...

نه من نمیدونم بعد از خودکشی چی میشه ولی..

پک سوم.

زندگی هم نمی تونم بکنم..

پک چهارم

حس میکنم چیزی رو از دست دادم یا یه چیزی تو زندگیم کمه.

اهمیتی به سوزش انگشتم ندادم و بیشتر غرق افکارم شدم..

یهو ابنبات رنگارنگ بزرگی جلوی صورتم قرار گرفت و صدایی زیبایی گوشهای من رو نوازش کرد:

سیگار کشیدن فقط پولتو هدر میده و به ریه های آدم آسیب میزنه.. پس چطوره به جاش این آبنبات رو بخوری پسر زیبا؟

سرم رو بلند کردم و نگاهم رو به آدم روبروم دادم.

یه پسر با لباس سفید با کلاه خرگوشی خوشگل که سرش کرده بود بهم خیره بود.

تنها چیزی که از چهره اش میتونستم ببینم چشمهای کشیده عسلی بود که زیباترین چشمهایی بودن که تا حالا دیدم.

بدون اینکه آبنبات رو بگیرم به جای دیگه ای خیره شدم:

_ آبنبات هم برای دندون ها ضرل داره! اگه حرفی نداری خوشحال میشم شرتو کم بکنی.

پسر خرگوشی سرش رو کج کرد که باعث شد گوشهای بلند خرگوشیش روی صورتش بیفتن.

+ بیا این گل رز و بادکنک برای تو

_ و چرا باید قبول بکنم؟

+ اگه با چیزهای کوچیک خوشحال نشی شاید با چیزهای بزرگتر هم نتونی خوشحال بشی.

از سر جام پاشدم و به چشمهای کشیده روبروم زل میزنم.

_مرسی بابت نصحیتت ولی برای آدم مرده فرقی نداره چطوری زندگی بکنه.

نخ بادکنک رو ازش گرفتم و بادکنک رو گذاشتم زمین.

پوزخندی به چشمهای سوالیش زدم و با کفشم بادکنک رو ترکوندم.

اینبار پیپی رو از جیبم خارج کردم و داخل دهانم گذاشتم.

با انگشتم فندک رو جلوش تکون دادم و پیپ رو باهاش روشن کردم.

_ تو دنیای توهماتت خوشحال باش پسر خرگوشی.

......

سر مخملی خرگوش رو از روی سرش در آورد و به پسر قد بلندی که با قدم های محکم پارک رو ترک میکرد نگاه میکرد.

فقط با یه نگاه دقیق میتونست بگه توی چشمهای پسر مو بلوند یه دنیا غم و ناراحتیه!

ولی هاله ای از سرما و بی تفاوتی هم صورتش رو پوشونده بود.

افکارش غرق پسر مو بلوند بود که صدای نازک و دلنشینی صداش کرد.

* جونگ کوک اوپا.

کوک به سمت دوست دخترش چرخید و با دیدنش چشماش درخشیدن.

کلاه خرگوشی رو روی نیمکت گذاشت و به سمت عشقش دوید.

هر دو همدیگه رو بغل کردن و با عشق به هم دیگه لبخندی زدن.

جونگکوک گونه دوست دخترش رو بوسید و دستش رو گرفت تا باهاش روی نیمکت بشینه.

_چاگیا امروز حالت چطوره ؟دیشب خوب خوابیدی؟

غذا خوردی؟

دختر ظریف اما زیبا با لطافت خندید:

* اوپا.. یکی یکی بپرس. وقتی تو رو میبینم حالم بهتر میشه. دیشب خوب خوابیدم.. غذا هم خوردم تو چی؟ تو حالت بهتره؟

جونگکوک لبخندی بهش زد:

مگه میشه کسی که دوسش دارم رو ببینم و حالم بد باشه؟

راستی بهم گفته بودی میخوای منو به خانواده ات معرفی بکنی سوجین

سوجین لبشو گاز گرفت و دست کوک رو گرفت.

*درسته. آخر هفته چطوره بیای رستوران "گانگنام" تا خانواده امو ببینی و منم تو رو بهشون معرفی بکنم؟

جونگ کوک موهای سوجین رو نوازش میکرد و به چشمهاش خیره بود:

_ خیلی عالیه چاگیا.راستی یه چیزی رو یادت نرفته؟

سوجین بهش سوالی بهش خیره شد .

*چی یادم رفته؟

_اینکه وقتی دوست پسر جذابت رو میبینی نباید لباشو ببوسی؟

سوجین از ته دل خندید و سرش رو نزدیک کرد و لباش رو لبای جونگ کوک گذاشت.

جونگ کوک هم لبای سوجین رو گیر انداخت و با لذت همدیگر رو می بوسیدن..

چنان بی قرار همو می بوسیدن انگار دیگه فردایی وجود نداره.

و هیچکدومشون هم متوجه گوشی که ازشون فیلم میگرفت،نشدن.

ادامه دارد.

سلام خوبینن
آزادین به خاطر دیر آپ کردنم فحشم بدین😂😐💔
پارت بعد رو خیلی زود میزارم دوستان.

من میخواستم کوک خشن بی احساس باشه اصلا چی فکر میکردم چی شد🤣😐

تیتر پارت بعدی:
من آفریده شدم تا عذابت بدم :)

Crazy BitchWhere stories live. Discover now