part 7

293 20 27
                                    

پارت 7

تنها چیزی که حس می‌کردم ترس و وحشتی بود که ضربان قلبم را از سر جاش در میاورد..
تو شوک فرو رفته بودم ولی جالب بود دردی رو حس نمی‌کردم!
بعد از گذشت چند ثانیه،احساس سوزش آروم آروم بدنم رو فرا گرفت.
سوزشی شبیه نیش زدن‌های پی در پی زنبور!
ناله ای از درد می‌کنم اما هرگز بدن کوک رو ول نمی‌کنم. رفته رفته سوزش در همه جای بدنم پخش می‌شه؛حسش مثل فرو کردن یه سوزن به بدنه اونم نه یک بار بلکه چند بار
خیلی خوابم میومد چشمام سنگین شده بود؛ از شدت درد صورتمو جمع می‌کنم به کمر جونگ کوک چنگ می‌زنم
*متاسفم کوک که تنهات می‌ذارم*
دستم از دور کمرش شل می‌شه و چشمام با آخرین نفسی که می‌کشم روی هم می‌افتن و بیهوش میشم.
مرد کچل با شوک و ترس به صحنه مقابلش خیره میشه.
صحنه زخمی شدن جین تو بغل کوک ؟ نه فقط اون !
بلکه چشم‌های به کاسه خون نشسته و عصبیه جئون که مثل گرگ بهش خیره شده بود و هر لحظه آماده اس که با دستاش مرد مقابلش رو خفه بکنه!
جونگ کوک با قلبی فشرده از درد و ناراحتی به جین تو بغلش خیره شد.
با دستش تار مو افتاده روی پیشونیش رو کنار زد و خیره به چشمای بسته جین زمزمه کرد:
- هر کسی باعث آسیب دیدن تو بشه، نمی‌ذارم نفس بکشه!
کتش رو درآورد سر جین رو روش قرار داد و با بی‌میلی ازش جدا شد.
روبروی مرد کچل قرار گرفت قلنج گردنش رو شکوند و با چشمای وحشی،گردن کج و پوزخند روی لب‌هاش بهش خیره شد
-باید تا وقتش رو داشتی فرار می‌کردی مردک!

مرد با وجود ترسی که همه بدنشو احاطه کرده بود پوزخندی زد:
+ فکر کردی کی هستی که به من دستور میدی کوچولو؟
اون وقت زیادی نداشت باید جین رو نجات می‌داد !
دستی به یقه لباس مرد کشید و با حرص جلو کشیدش خیره تو چشماش گفت:
- من عزرائیلی هستم که امشب جونتو می‌گیره!
قبل از اینکه بزاره مرد حرف دیگه ای بزنه، جونگ کوک با خنجر گلوش رو برید و خون کثیفش مثل ابشار روی گردنش سرازیر شد و چند قطره خون هم صورت کوک رو تزئین کرد.
مرد وحشت زده رو گوشه ای پرت کرد.
دست و صورت خونیش رو تمیز کرد دوست نداشت با دست کثیف به فرشته پاکش دست بزنه.
جین رو براید استایل بغل کرد گونه اش رو بوسید و سوار تاکسی شد تا به بیمارستان برن.
.......
°•جین°•
اروم پلکهام رو از هم فاصله دادم و به زور چشمای خواب آلودم رو باز کردم.
با گذشت چند ثانیه درد توی بدنم پیچید و دستمو رو شونه راستم گذاشتم..
-آخ لعنتی
+بیبی جین بیدار شدی؟
-نه هنوز تو عالم امواتم!
+پس اونوقت منم حوری بهشتیم اومدم بدزدمت
-نمیشه دهنت رو ببندی؟
جونگ کوک با پوزخندی روی من خم شد و به چشمهای معصومم خیره شد.
+مطمعنی میخوای دهنم رو ببندم؟
سعی کردم به تیله های مشکیش که قلبم رو به بازی گرفته بود،اهمیتی ندم و بی حوصله سری به نشونه تایید تکون دادم.
+باشه بیبی من به این روش دهنمو میبندم
نزدیک صورتم شد و چشماشو با ذوق بست و لباش روی لبام نشست.
چشمهام با تعجب اندازه گردو شدن و دهنم باز موند!
مک محکمی به لب پاینیم که همیشه تو چشم بود، زد و با لیسیدن لب بالاییم، ازم جدا شد.
با دستش ادای بستن زیب دهنشو در اورد و با پوزخند نشست کنارم.
با حرص زدم پس کله اش و اونم تو جاش پرید و اخی گفت.
خواست چیزی بگه، که دکتر وارد اتاق شد.
×سلام کیم سوکجین حالت چطوره؟
-سلام دکتر شونه ام حسابی درد میکنه نمیشه مسکن بزنید بهم؟
دکتر همونطور که داشت معاینه ام میکرد جواب داد
×همین الان میگم پرستار بیاد تا دوباره برات بزنه ولی مسکن بیشتر برای بدنت ضرل داره.
جونگ کوک با صدای بمی گفت:
+دکتر کی میتونه مرخص بشه؟
×شما با بیمار چه نسبتی دارین؟
چشمامو تو حدقه چرخوندم و توی دلم گفتم
معلومه یک عدد آدامس سیریش مزاحم حشری!
+من دوست پسر عزیر تر از جونشم!
با چشمای گشاد شده به طرفش برگشتم و با تعجب و بهت بهش خیره شدم که با گاز گرفتن لبش بهم چشمک زد .
دکتر اهایی گفت و ادامه داد:
×بعد از بررسی های لازم اگه مشکلی نداشته باشه بعد سه روز میتونه مرخص بشه.
جونگ کوک تشکری کرد و دکتر با تکون دادن سرش از اتاق خارج شد
برگشت تا باز سر به سر جین بزاره که بالشت سفید محکم خورد تو صورتش!
+روانی چیکار میکنی؟
جین با صورت قرمز بهش خیره شد و با حرص غرید:
-روانی تویی! عوضی اول که میای منو میبوسی و الانم میگی دوست پسرمی؟ موادتو از موتوری میگیری؟
جونگ کوک تک خنده ای کرد
+مگه نیستم؟ 😏 نه عزیزم تو خودت مخدری:)
جین اینبار از خجالت سرخ شد و میدونست بحث کردن با ادم لاس زنی مثل کوک فایده ای نداره پس کوتاه اومد روی تختش دراز کشید چشماشو بست تا نگاهای شیطون جونگ کوک رو نبینه و صدای جیغ هیجان زده قلبشو رو ندید بگیره.
....
•جونگ کوک•
با لبخند شیطونی به جین کوچولو خیره بودم...
که یهو با احساس سر درد شدیدی چشمامو بستم
دستمو روی قفسه سینم که درد میکرد گذاشتم و سعی کردم صدام در نیاد تا جین اروم بتونه بخوابه
سریع از اتاق جین خارج شدم و با دو به سمت حیاط دویدم
درد سر و قفسه سینه ام امونم رو بریده بود خم شدم و با فشردن دستم روی دیوار سعی کردم تحملش بکنم که صدای نفرت انگیزی که چند روزی میشد دم گوشم وز وز نکرده بود رو شنیدم!
•°توی عوضی چطور جرعت میکنی داخل بدن من زندگی بکنی؟ تو داری از اسم من، قلب من، ذهن من و همه ی چیزهایی که مربوط به منن، سو استفاده میکنی! گورت رو از بدن من گم کن!
با صدای ارومی عصبی خندیدم؛ در حالی که صدام با خنده های دیوونه وار عصبانیم بلند میشد، سرمو بالا اوردم و به صورت پسرک مقابلم دوختم.
+اول اینکه این بدن دیگه برای تو نیست و من صاحب جسمتم! و من هر کاری دلم بخواد با بدنت میکنم! دوم! یاد بگیر به من دستور ندی وگرنه همین جون نصفه و نیمه ات هم نابود میکنم!
پسر مقابلم خنده دردناک و عصبی کرد
•° به خاطر توعه عوضیه که من الان نه زنده ام نه مرده! اگه تو نبودی من میتونستم هنوزم زندگی بکنم و یه ادم سرگردون و بدبخت نبودم! دیگه برام مهم نیست نابودم بکنی یا نه ولی اجازه نمیدم به کسی که این همه دوسش داری برسی! چطوره حسابی عشقت رو اذیت بکنم و زجرش بدم جئون؟اسمش جین بود نه؟
چشمام با شنیدن حرفای اخرش تبدیل به دو کاسه خون شد.
اون جرعت میکرد من، جئون بزرگ رو تهدید بکنه؟
با عصبانیت گردنش رو گرفتم و به دیوار کوبوندمش ولی اون با نیشخند حرص در بیارش بهم زل زد و با عصبانیتم کیف میکرد!
+دهنتو ببند پسر .. منو تهدید میکنی؟ عشق زندگیم رو میخوای ازم دور بکنی؟ کور خوندی! من دیگه جین رو برای بار دوم از دست نمیدم! اگه زجرش بدی اگه کاری کنی که حتی اخم بکنه یا اندازه قطره ای از دریا زجر بکشه تاوانشو پس میدی! نمیزارم مانع رابطه من و جین بشی! همین الان از جلوی چشمام گمشو تا خرخره ات رو پاره نکردم!
پسرک دستشو روی دستم گذاشت و سعی کرد کمی دورش بکنه.
•°تصمیم عوض شد به جای زجر دادن جین، تو رو بیشتر زجر میدم! کاری میکنم عاشقم بشه و تو رو ول بکنه جئون... کاری میکنم خودش تو رو ترک بکنه و جلوی چشمات به سمت اغوش من بیاد!
خنده ای کرد و با چشمهایی که برق میزد ادامه داد:
آخ جئون آخ جئون حتی با فکرش هم دلم خنک میشه چه برسه به اینکه انجامش بدم! اونوقت حتما از خوشحالی شکستن توی عوضی سکته میکنم!
تو زندگی و جسمم رو گرفتی
منم عشقت رو میگیرم
دادی کشیدم و مشتی به صورتش زدم که در جوابم بلند مثل دیوونه ها خندید.
+یه قدم. فقط یه قدم به جین نزدیک بشی و با قلب پاکش بازی بکنی، خودم از روزگار محوت میکنم اونم نه با مرگ سریع! زجرکشت میکنم!
جین هیچکاره اس و بی گناهه پس به نفعته بهش کاری نداشته باشی!
انگار حرف اخرم به مزاجش خوش نیومد که با شدت و قدرتی که نمیدونم یهو از کجا پیدا کرد دستمو از روی گردنش پرت کرد اونور و با خشم بهم خیره شد
•°جین باعث نابودی من و زندگیم شد پس بهش نگو بی گناه! من تا وقتی انتقاممو از تو و عشقت نگرفتم اروم نمیگیرم . تا اون روز مواظب جین جونت باش چون دیگه وقتشه نفسای اخر زندگی خوشش رو بکشه و به جهنم خوش آمد بگه!
و قبل اینکه بتونم بهش حمله کنم، با عصبانیت از جلوی چشمام ناپدید شد و مشت من به دیوار خورد.
درد دستم و خونی که دیوار سفید رو قرمز کرد؟ مهم نبود میتونستم تحمل بکنم!
درد حرفای اون پسرک؟ اونم میتونستم تحمل بکنم!
اما جین... اگه فقط جین درد بکشه، نمی تونم تحمل کنم! شده خودم به جاش درد بکشم ولی نمیزارم اون درد بکشه!
تحمل چشمهای های معصومش که اشک توشون جمع بشه رو ندارم
تحمل اسیب دیدنش و قلب بلورین شکسته اش رو ندارم
قلب من، اگه برای جین اتفاقی بیفته سکته میکنه! میشکنه! پودر میشه و اخرشم منو به اغوش مرگ میفرسته!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 10 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Crazy BitchWhere stories live. Discover now