part 3💔

474 77 45
                                    

هشدار این قسمت حاوی صحنه های  دلخراش و مثبت هجده می باشد..
اگه دوس ندارین رد بشین:)
البته خیلی کمه.

پارت سوم.
انگار سوزن های تیز و کوچکی جای جای بدن لخت و ظریف پسرک وصل شده بود که با هر تکون کوچیکی، درد شدیدی رو حس میکرد.
اشک های بی زبونش روی گونه های سفیدش خشک شده بود و چشمهای خسته اش به سقف سفید خیره بود.
هنوز هم خونی که بین پاهاش بود، حس میکرد و باعث میشد درد روح و قلبش هم به درد جسمیش اضافه بشه.
چشماش رو بست و یاد کابوسی وحشتناک و حقیقی چند ساعت پیش افتاد.
"وقتی به بدن ظریف و لختت که زیرم قرار داره نگاه میکنم،دلم میخواد جوری مارکت بکنم که تا یه هفته هر جا بری همه کبودی ها و زخم هایی که مالکش کیم تهیونگه رو ببینن .."
"بی توجه به تقلاهای ضعیف جین لیسی به گردنش زد و سرش رو داخل گردنش کرد .. چشمهاشو بست و با لذت نفس عمیقی کشید. ..بوسه خیسی به گردنش زد..
پوست گردنش رو بین دندوناش گرفت و گاز محکمی بهش زد.
با دستش نوک سینه جین رو مالوند و بیشتر از قبل پایین تنه لختش رو به پایین تنه لخت جین فشار داد و آهی از لذت کشید."
دست هاشو مشت کرد و با یاد آوری کابوس لعنتی که به واقعیت تبدیل شده بود اشک های بی پناهش روی صورتش ریختن.
"با وجود سستی و نئشگی زیاد بدنش سعی میکرد بدن لخت تهیونگ رو کنار بزنه ولی بی فایده بود.
تهیونگ سرش رو نزدیک لبهای جین کرد و خواست ببوستش که جین سرش رو چرخوند.
+اون لبهای کثیفت رو روی لبام نزار.
تهیونگ پوزخندی زد:
_متاسفم ولی لبهای کثیفم فقط میتونه لبهای گیلاسی قرمز تو رو ببوسه.
صورت جین رو با دستش محکم گرفت تا تکون نخوره و بلافاصله لبهای درشت و قرمز رنگ جین رو بین لبهای خودش گرفت.
با لذتی دوست داشتنی که در بدنش پیچید مک عمیقی به لبهای جین زد و یه بوسه خشن و خیسی رو شروع کرد..
لب بالاییش رو به دندون گرفت و کشید .. صدای آخ جین به گوشهای منتظرش رسید و باعث شد نیشخندی بزنه.
دست هاش پهلوهای جین رو محکم گرفتن و مثل بچه ای که داره ابنبات خوشمزه اش رو میخوره، به جون لبهای جین افتاد.. زبون سرخش روی لبهای جین میکشید و گاز های ریز و درشتی ازش میگرفت.
لب پایینیش رو اینبار بوسید و مک زد.
از بدن جین فاصله گرفت و به بدن سفیدش خیره شد.
جین آهی از سوزش لبهاش کشید و دستش روی لبهاش کشید تا اینجوری شاید خیسی و رد لبهای کثیفی که لبهای پاکش رو لمس کرد بود پاک بکنه اما با اینکارش یهو دست سفیدی به صورت پنبه ایش سیلی محکمی زد که باعث شد سرش به شدت به سمت چپ پرت بشه.
تهیونگ با خشونت گلوی جین رو گرفت و فشار داد:
فقط یکبار دیگه..فقط یکبار دیگه جین ببینم لبهای گیلاسیت رو با بوسه خیسی که بهشون میزنم با حالتی که انگار چندشت شده پاکشون میکنی،دستهای قشنگت رو میشکنم تا دیگه نتونن لبهای من رو لمس بکنن شنیدی؟"
دستهای لرزونش روی گوشهاش نشست تا دیگه صدای داد تهیونگ رو نشنوه و  تند تند به خودش میگفت آروم باش.. آروم باش..
اما مغزش گوش نمیکرد و اتفاق چند ساعت پیش رو مثل فیلم توی مغزش پلی میکرد.
"نوک سینه اش رو به دهن گرفت و بوسید.. جین آهی کشید و سعی کرد ناله هاش  رو خفه بکنه..
تهیونگ با نشنیدن صدایی از طرف جین پوزخند صدا داری زد.. پس جوجه کوچولوش میخواست باهاش لج بکنه؟ چه بهتر!اون ازش لجباز تر بود.
پس با حرص کمرش رو از بدنش فاصله داد.
عضو بزرگ و کینگ سایزش رو با دستش مالوند و روی سوراخ کوچولو و دست نخورده جین گذاشت.
رادار های مغز جین انگار با اینکارش فعال شدن که با ترس و سستی بدنش نیمخیز شد و به  تهیونگ نگاه کرد:
داری..داری چه غلطی میکنی؟
تهیونگ بوسه ای به لبهاش زد:
میخوام صاحب بدنت کیم تهیونگ باشه.
جین با حرص دست هاشو روی سینه عضلانیش گذاشت و داد ضعیفی زد:
کثافت بدن لختت رو بکش کنار و گم شو.. خیلی خوب میدونی اگه تو حالت عادی بودم نمیذاشتم انگشتت بهم بخوره برای همین اون هروئین لعنتی رو بهم تزریق کردی تا بدنم از  لذت سست بشه و زیرت ناله بکنم!
با پاش ضربه ای به سینه اش زد و تهیونگ که انتطارشو نداشت کمی به عقب پرت شد اما از روی تخت پایین نیفتاد.
تهیونگ نفس عمیقی کشید:
چون میخوام برای من باشی ولی بهم اجازه نمیدی لمست بکنم. برای همین به زور بهت دست میزنم مهم نیست چه حالی پیدا میکنی مهم اینکه من  لذت میبرم.
درسته تو حالت عادیت لجباز و سرتقی و زیادی دست و پا میزنی. وقتی اینطور خمار و سست افتادی روی تخت و با اون چشم های معصوم لعنتیت بهم نگاه میکنی انگار داری التماسم میکنی به فاکت بدم..
پس منم ماموریتمو انجام میدم جین.
جین خواست حرفی بزنه که با پرت شدنش روی تخت و وارد شدن آلت تهیونگ داخل سوراخ کوچیک و تنگش لالش کرد.
با بهت به اتفاقی که افتاده بود نگاه کرد و سعی کرد عقب بره تا اون لعنتی از سوراخش خارج بشه و بتونه نفس بکشه.
اما تهیونگ محکم تر پهلوهاش رو گرفت و عمیقتر واردش شد...
درد شدیدی که بهش وارد شده بود باعث بسته شدن راه تنفسیش شده بود و از درد نفسش در نمی یومد...
تهیونگ آهی از لذت کشید و درون جین تلمبه زد..
جین با حس کردن ضربه خشن تهیونگ دادی بلندی زد و نفسش رو با شوک بیرون داد.
هنوز باورش نمی شد... شاید داره خواب میبینه‌.
تهیونگ تنها چیزی که براش مونده بود رو ازش گرفت؟
اون.. اون بهش تجاوز کرد؟
_وحشییی دست از سرم بردار کیم تهیونگکگگگ
تهیونگ سرشو از لذت به عقب برد و همونطور که تلمبه میزد خندید:
نه عزیزم دیگه خیلی دیره ... بلاخره مال کیم تهیونگ شدی.. کوچولوم رو حس میکنی عزیزم؟
و بعد حرفش بازم خندید...
ناله ها واشک ریختن های جین از درد و ضربه های خشن و وحشیانه تهیونگ که صدای برخورد بدناشون بهم اتاق رو پر کرده بود."
دادی زد و لیوان شیشه ای رو به گوشه ای پرت کرد.
صدای شکستن لیوان شیشه ای و داد های بلندی که جین میزد توی فضای اتاق پیچید..
*نه این یه شوخی کثیفه!
از روی تخت بلند شد..
اتفاقی که براش افتاده بود رو نمی تونست باور بکنه به خاطر همین با صدای بلندی خندید..
دستش روی شکمش گذاشت و با اشک هایی که روی صورتش می ریختن قهقه بلندی زد..
*حتما بازم یه خواب سکسی لعنتی دیدم! اوه پسر هیچ وقت فکر نمیکردم یه خواب خیس سکسی با تهیونگ ببینم!
بازم خندید و با قدم های لرزون از جلوی آیینه کوچیکی گذشت.
با دیدن چیز عجیبی قدم به عقب گذاشت و دوباره خودش رو توی آیینه چک کرد‌
با دیدن کیس مارک و کبودی هایی که بدنش رو پر کرده بودند با تعجب دستی به بدنش کشید.
*اینا چیه؟ چه اتفاقی برای بدنم افتاده؟
با شوک به بدن زخمی و کبودش دست کشید..
یعنی خواب نبود؟
واقعی بود؟
این امکان نداره تهیونگ از برادر بهش نزدیکتر بود!
این کار رو باهاش نمیکرد..
این کا..
*نهههههههه...
با چشمهای درشت شده به آیینه نگاه کرد ...
دستش روی آیینه گذاشت و با اون یکی دستش به صورتش سیلی زد..
*بیدار شو.. داری کابوس میبینی جین...
چشمهاشو باز کرد ولی بازم اون رد های قرمز کثیف روی بدنش بود...
این یه واقعیت بود و اون نمی تونست انکار بکنه..
با عصبانیت مشتی به آیینه زد..
دردی توی دستش پیچید.. عجیب بود ولی دردی که تو بدنش پیچید رو دوست داشت..
برای همین در حالی که می خندید مشت های پی درپی به آیینه زد ..
آیینه خونی شده بود اما پسرک با گریه و خنده جنون آمیز فقط به آیینه مشت میزد تا خودش رو آروم بکنه..
الان به چه امیدی باید زنده می موند؟

ادامه دارد...

سلام سلام چطورین خوبین.. ببخشید دیر آپ کردم..
یکم بگذره پارت بعد هم میزارم:)
با مدرسه و دانشگاه چطورین.. من که دهنم آسفالت شد با اینکه مجازیه🤣😑💔
امیدوارم لذت ببرید رفقا...

Crazy BitchDonde viven las historias. Descúbrelo ahora