جونگهیون خرامان خرامان همینطور که سوار اسبش بود به سمت قصر حرکت کرد. نمیتونست حتی یه لحظه هم ذهنش رو از فکر اون پسر دور کنه! جوری فکرشو درگیر کرده بود که حتی متوجه نبود زمان زودتر از چیزی که فکر میکرد گذشته و ظهر شده.
نگهبانان دروازه با دیدن شاهزاده سریع دروازه رو باز کردن و جونگهیون وارد شد. باد هنوز عطر پسر رو به مشام جونگهیون میرسوند و اون میدونست که مثل همیشه باد باهاش شوخیش گرفته. برخلاف باقی عنصر ها عنصری که جونگهیون کنترلش میکرد یعنی باد یه عنصر زنده و دارای حافظه و دانش بود برای همین گاهی سر به سر اربابش میذاشت و باهاش بازی میکرد.
هرچند گاهی حتی دایه ی مهربان تر از مادر میشد و شب ها نیمه وقت پتو رو روش میکشید، از آشپزخونه براش غذا کش میرفت و میآورد.
جونگهیون به جرئت میتونست بگه که اولین رفیقش باد بود و دومیش اسب مشکیش. وسط حیاط قصر پایین پرید و همینطور که اسبش رو به خدمتکاری میسپرد پا تند کرد و سمت اتاقش رفت.
همینطور که از راهرو ها میگذشت متوجه شد که ازدحام و نگرانی خاصی اون لحظه اطراف قصر پرسه میزد پس دستش رو روی هوا شناور کرد تا بتونه بشنوه که چه اتفاقی افتاده و خیلی زود باد نغمه های اطرافش رو به گوشش رسوند.
"شاهزاده از قصر بیرون رفتن اما هنوز برنگشتن"
"متوجه نمیشم مگه این قصر اینقدر بی در و پیکره که شاهزاده به راحتی بتونه بره بیرون؟"
"شما در قبال جون و سلامت شاهزاده مسئولید"
جونگهیون ابرویی بالا انداخت و بی صدا داخل اتاقش رفت.
"از کی تاحالا من ایـــنقدر برای اینا مهم شدم که خودم خبر نداشتم؟ هوم هرمس؟"
هرمس رفیقی بود که نمیتونست صحبت کنه اما به خوبی حرف های بقیه رو بهش میرسوند. جلوی پرتاب تیر ها رو میگرفت و حتی توی استقامت کمکش میکرد. شاید در نگاه اول ضعیف ترین عنصر ممکن بود اما در اصل اون فرا تر از این چیز ها بود.
هرمس یا همون عنصر باد داخل اتاق هوهو کرد و متکایی رو به سمت صورتش پرتاب کرد انگار که میخواست بگه تو همیشه مهم بودی!
جونگهیون خندید و به پشت خودشو روی تخت انداخت.
"باشه باشه فهمیدم"
کمی که گذشت و جونگهیون چشم هاش رو بست و دوباره صورت اون پسر جلوش پدیدار شد.
"میدونی هرمس؟ اون زیبا ترین چیزی بود که تاحالا دیده بودم. چشم های روباهیش طوری بهم خیره بودن که انگار میخواستن اغوام کنن"
باد هیجان زده دور تا دور اتاق چرخید و چندتا چیز رو بهم ریخت که جونگهیون خندید و نشست.
"نه اینطوری نیستش اینقدر هیجان زده نشو، من عاشقش نشدم فقط اینکه... دلم میخواد دوباره ببینمش همین"
ESTÁS LEYENDO
Cherry blossoms🌸 [شکوفه های گیلاس🌸]
Fanficکاپل: جونگکی🌸 ژانر:تاریخی، رومنس، فلاف🌸 خلاصه: در لغت نامه ی جونگهیون ولیعهد سرزمین باد چیزی به اسم "نیمه ی گمشده" وجود نداشت البته تا اینکه با شاهزاده ی آتش کیبوم آشنا شد. از طرفی کیبوم کسی بود که یه پادشاه میخواست نه یه شاهزاده یا ولیعهد🌸🙊 💢ن...