فردای آن روز بعد از اینکه ولیعهد باد همراه با خانواده سلطنتی آتش صبحانه رو صرف کردند و تا حدودی حسن نیت خودشون رو برای از سر گرفتن تجارت و وعده های سیاسی نشون دادند از هم جدا شدند تا به کار هاشون برسند.
میشد گفت جونگهیون تمام مدت صبحانه حواسش به کیبومی بود که کنار برادرش شاهزاده جونگین نشسته بود بود. کیبوم بی رحمانه بدون نگاه کردن به جونگهیون صبحونه خودش رو میخورد، جونگهیون متوجه نمیشد چرا اما دلش میخواست کیبوم یکم بهش توجه کنه.
جونگهیون همراه دو محافظش که پشتش حرکت میکردند کنار باغ آتش قدم میزد. گل های رز قرمز به زیبایی شکوفه داده بودند انگار که خودشون رو برای ورود شاهزاده آماده کرده بودند.
جونگهیون دست راستش رو به سمت یکی از گل ها برد و لمسش کرد. خار های تیزش به خوبی از گل محافظت میکردند و اجازه نمیدادن تا کسی یا چیزی گل رو اذیت کنه. توی همین حال و هوا بود که از دور کیبوم رو دید.
شاهزاده ی آتش همراه خدمتکارانش از باغ در حال گذر بود و متوجه ی حضور جونگهیون نشد. جونگهیون ناگهان درون قلبش چیزی حس کرد، حسی عجیبی که میگفت تو هم باید مثل این خار های گل از اون مراقبت کنی و مهم نیست جلوی چه کسانی و اتفاقاتی باید قرار بگیری!
"سرورم!!"
جونگهیون سرش رو به سمت یکی از محافظینش که صداش کرده بود برگردوند و وقتی نگاه نگرانش رو دنبال کرد به دست خودش رسید که توسط خار گل زخمی شده بود.
خار گل خونی و کمی خم شده بود اما گل هنوز هم زیبا بود. لبخندی زد و انگشت اشاره ی زخمیش رو بالا آورد. محافظ جلو رفت تا با پارچه ی کوچیکی زخم رو ببنده اما با فکری که به ذهن جونگهیون رسید بهش اجازه نداد.
"چیزی نیست خودم بهش رسیدگی میکنم"
و بعد چشم هاش رو بست تا هرمس بتونه جایی که الان کیبوم بود رو بهش بگه. چند ثانیه بعد باد هوهو کنان اربابش رو به سمت کسی که دنبالش بود همراهی کرد.
خدمتکار های کیبوم با دیدن ولیعهد سر خم کردند و جونگهیون مطمئن شد که درست اومده. خدمتکار جلو رفت تا ورود ولیعهد رو اعلام کنه اما جونگهیون مانع شد. خدمتکار با تردید پذیرفت، شاهزاده ی آتش بهشون گفته بود که باید با ولیعهد خوب رفتار کنند چرا که این چند روز خیلی حساس بود و هر نوع دلخوری ممکن بود عواقب جبران ناپذیری برای دو طرف داشته باشه.
جونگهیون بدون سرو صدا وارد شد و در رو پشت سرش بست. از قفسه های کتاب معلوم بود اینجا کتابخونه ی قصره. کمی که جلوتر رفت و از بین چندین قفسه گذشت تونست کیبوم رو ببینه. پسر داخل اون لباس قرمز رنگِ طلاکوب به زیبایی میدرخشید. موهاش رو دم اسبی بالا بسته بود و دو طرف صورتش کمی مو رها کرده بود.
YOU ARE READING
Cherry blossoms🌸 [شکوفه های گیلاس🌸]
Fanfictionکاپل: جونگکی🌸 ژانر:تاریخی، رومنس، فلاف🌸 خلاصه: در لغت نامه ی جونگهیون ولیعهد سرزمین باد چیزی به اسم "نیمه ی گمشده" وجود نداشت البته تا اینکه با شاهزاده ی آتش کیبوم آشنا شد. از طرفی کیبوم کسی بود که یه پادشاه میخواست نه یه شاهزاده یا ولیعهد🌸🙊 💢ن...