Part 7

1.4K 158 9
                                    

.
-تمومش کن تهیونگ !
-فکر میکردم خوشت میاد ...
-نمیاد !
-اونروز یادت نیس انگار دستت کجا بود !
-تهیوووووونگ .. دستتو وردار ..

خب بذارین بگم که جونگکوک در حال درست کردن خمیر بود و تهیونگ تا میتونست انگولکش میکرد .. و لذت میبرد از اذیتاش .

ولی بالاخره صبر جونگکوک تموم شد و یه مشت آرد رو کوبید تو صورت تهیونگ تا مجبورش کنه کنار بکشه .

-چیکار کردی تووووووووووو ..
با پوزخندی گفت :
-بهت تذکر داده بودم !

تهیونگ دستشو سمت آرد برد و قبل از هر عکس‌العملی از جونگکوک یه مشت ورداشت :
-عوضی
و پرتشون کرد سمتش ..
.
.
سانا در کافه رو هل داد ولی باز نشد !
با کلیدش بازی کرد .
کت جونگکوک اونجا بود .. چرا در رو باز نکرده بود !

کیفش و کتش رو روی صندلی گذاشت و سمت آشپزخونه رفت :
-جونگکووووووک .. در رو چـ ...
با وضعیت آشپزخونه هینی کشید :
-شما دو تا دارین چه غلطی میکنین !!!!!!

آشپزخونه به معنای واقعی داغون بود .
آرد .. تخم مرغ .. وحشتناک بود !

ولی دو تا پسر با دستور سانا مجبور شدن تمیزش کنن .
.
.

در حال پاک کردن آخرین آثار تخم‌مرغ روی میز بود که :
-به نظر میاد تموم شد ..
-میدونی .. دلم میخواد جوری بزنم تو دهنت که دیگه نتونی حرف بزنی !

و دستمال رو سمت سینک پرت کرد و به سمتش برگشت .
-ولی من دلم میخواد اونقدر ببوسمت که نفست بالا نیاد ..
و قدمی به سمتش رفت .

-چرت و پرت نگو ..
و از آشپزخونه دراومد و به اتاق پشتی رفت .

تهیونگ پشت سرش راه افتاد و قبل از بستن در واردش شد .. در رو بست و قفلش کرد .
-چیکار داری میکنی ؟
-کسی نیس که هنوز .. سانا هم هست !
-در رو چرا قفل کردی !
سمتش رفت ،دستشو گرفت و سمت خودش برگردوند .
دشتشو دور کمرش انداخت :
-قرار شد اونقدر ببوسمت که نفست بالا نیاد .
و از پشت دشتشو به باسن پسر کشید .
چشاشو بست ،سعی کرد نفس عمیقی بکشه ..
-ولی من یادمه قرار شد جوری بزنمت که ..

با نشستن لبای پسر روی لباش حرفش نصفه موند .
لباشو آروم حرکت داد .
انتظار داشت جونگکوک پسش بزنه .. ولی نه ! اینبار نه !
همین باعث شد جرات پیدا کنه .
لباشو از هم باز کرد و لب پایین پسر رو مک ریزی زد .
دستش که روی باسن پسر بود ، چنگی بهش زد !
تو همون حالت وایساد ! خواست آروم عقب بکشه .. اما جونگکوک دستشو پشت گردنش گذاشت و لباشو رو لبای پسر کوبید .
لب بالا و بعد لب پایین رو مک زد و زبونشو وارد دهن پسر کرد .
چنگ دست تهیونگ روی باسنش سفت‌تر شد .
با همون‌ پوزیشن ،تهیونگ رو برگردوند و از پشت به دیوار کوبید و زبونشو روی زبون پسر ،سر داد .
با این کارش صدای ناله‌ای از تهیونگ بلند شد که باعث شد جونگکوک عقب بکشه .

A Second Chance Where stories live. Discover now