Last Part

1.1K 71 4
                                    


.
.
-مامان بهتر شده ؟
-خوبه . نگران نباش . تو چطوری ؟ همه چی اوکیه ؟
-اوکیه ..
-صدات چرا اینجوریه ؟ ناراحتی ؟
-نه ولی .. دایی من هنوز عذاب وجدان دارم ..
-جونگکوک . تو باعث این اتفاق نبودی . یه تصادف بود .نه چیز دیگه .
-کاش حداقل میرفتم میدیدمش .
-شاید اونموقع باعث میشد مثل الان نباشی . در مورد بابات فکر کردنی دیگه لبخند نیاد رو لبات . مثل من میشدی اونموقع . وقتی به بابام فکر میکنم تنها احساسی که دارم تنفره .
-دایی ، پشیمون نیستی از تصمیمت ؟
-به هیچ وجه . صد بار هم برگردم عقب باز انتخابم جه‌سونگه . تو چی ؟ نکنه پشیمون شدی ؟ آره ؟
-نه نه . اصلا . تهیونگ بخشی از منه . به قول خودت .. اگه صد بارم برگردم عقب بازم انتخابم تهیونگه .
-خوشحالم که اینو میشنوم . فکرای چرت و پرت رو از سرت بیرون کن .بچسب به کار و زندگیت . نگران مامانتم نباش . هر روز بهش سر میزنم .
.
.
.
بعد از قطع تماس به صندلی شرکت تکیه داد و چشماشو بست . قطعا تهیونگ بهترین تصمیمش بود برای زندگی .

با صدای باز شدن در چشماشو باز کرد .

-جونگکوک ؟ فکر کردم داری با تلفن صحبت میکنی .
-با دایی حرف میزدم . الان قطع کردم . بیا .

تهیونگ با بستن در نزدیک تر رفت و رو به جونگکوک به میز تکیه داد .

جونگکوک به زدن دستش روی رونش بهش اشاره کرد که روی پاهاش بشینه .

-شاید درجریان نباشی ولی اینجا محل کاره .
-وقتی اینجوری لباس مپوشی فکر میکنی برام مهمه که کجاس ؟
-لباسم ؟ چشه مگه ؟
-رسمی میپوشی سکسی میشی !
-هممم ..

پاهاشو دو طرف جونگکوک قرار داد و روی پاهاش نشست . خداروشکر کسی تو شرکت نبود ..!

-قشنگ حرف میزنی ، دیگه ؟

جونگکوک دستشو به سمت دکمه های پیراهن تهیونگ برد و یکی یکی بازشون کرد . انگشتش رو آروم از وسط سینه هاش به پایین سر داد و زمزمه وار گفت :

-دیگه نداره .. نفسمو بند میاری اینجوری میچرخی جلوم ..

تهیونگ که با حرکت انگشتای جونگکوک نفسهاش سنگین شده بود آه بلندی کشید ..

-جونگکوک ..
-شیشششش .. حرفمو قطع نکن ..

جونگکوک آروم دستاشو سمت کمربند تهیونگ برد و آروم بازش کرد ..

-من صبرم کمه میدونی .. کل کار و شرکت و فراموش میکنم .. دلم میخواد ..

با باز کردن دکمه و زیپ شلوارش انگشتاشو آروم از زیر باکسر به عضوش رسوند . تهیونگ که نفسش بند اومده بود آه آرومی کشید و سعی کرد زیاد صداش بالا نره ..

-.. همینجا .. پشت این میز ..
-جونگکوک ..لعنتی نمیتونم ..
-قرار نیست جلوی خودتو بگیری عشقم ..
-لباسامون ..
-حاضرم همه لباسامو کثیف کنی ولی این صحنه همیشه جلوی چشمام باشه ..
-جونگکوک .. آهههه ..

A Second Chance Where stories live. Discover now