Hoseok

452 95 1
                                    


تو میخواستی بری،ولی من هنوز چیزی که میخواستم بهت بگم بهت نگفته بودم.

پس مچ دستت گرفتم تا نری.

تو گیج شده بودی ولی یه لبخند کوچیک رو صورتت بود.

پس سئوالی که داشتم میمردم تا بپرسم پرسیدم.

_دوست داری بریم بیرون یه چیزی بخوریم؟

Bus boyWhere stories live. Discover now