جوابگو

332 64 2
                                    

معاون....تهیونگ علاوه بر کار توی اسایشگاه..باید وظیفه ی پرن کیم بودن رو هم اجرا میکرد

و از وقتی که جونگ کوک رو از اسایشگاه بیرون اورد اون رو معاون شرکتی که مسئولش بود کرد

©اوو دوست پسرت.....پس توهم مثل برادر بزرگت خانواده کیم رو نا امید کردی؟
حالا وارث بعدی خاندانتون کیه؟

جونگ کوک پوزخندی زد..
-تو نگران وارثمون نباش خودمون یکاریش میکنیم

©باور کنید خودتون با انتخاب هم فقط خسته میکنید.....به درد هم نمیخورید تا جایی که من میدونم تو ....بیمار تیمارستانیه تهیونگی...نه؟

دستای کوک مشت شدن

جیمین به جاش جواب داد

%حتما با انتخاب تو همه چی درست میشه اره؟

همشون شروع کردن به خندیدن

=یه مریض سادیسمی؟....شوخی میکنی دیگه؟

بوگوم دندوناشو روی هم فشار میداد

سوجون اومد جلو دستشو گرفت
دم گوشش گفت
®فعلا نه....بعدا حسابشونو میرسیم..الان موقعش نیست

بعد روبه پسرا گفت
بعدا میبینیم همو اقایون....

~هوز نکست؟(بعدی کیه)
+بیاید بریم یه چیزی بخوریم معدم داره درد میگیره

@ما میریم بشینیم مراقب خودتون باشید

تهیونگ و جونگ کوک رفتن سر میز خوراکی ها
تهیونگ روی صندلی نشست

-چی برات بیارم پتال

تهیونگ اومد جواب بده که....

℗(پدر کوک جئون جیانگ)جونگ کوک؟خیلی وقته ندیدمت

تهیونگ سرشو توی دستاش فشار داد
سعی کرد خودشو اروم کنه
این همه استرس و مشکل اونم توی یه شب زیادیه

-و من خیلی خوشحالم که ندیدمت...

℗اووو این چه طرز برخورد با پدرته؟

جونگ کوک اون شب برای بار هزارم پوزخند زد

-هه چه پدری....واقعا معذرت میخوام که با وجود این همه پدر بودنت بهت توهین کردم

@سلام.....

با اومدن هوسوک کوک سمت تهیونگ رفت

℗پسر بزرگم.....خیانت کار اصلی

@فک کنم از شرکت و جونت سیر شدی که اومدی اینجا

اخمای جیانگ تو هم رفت
℗منظورت چیه؟

به جای هوسوک کوک جواب داد

-شریک بزرگت بریکر دریم.....نمیخوای که نا امیدش کنی؟

℗همه ی اینا برای چیه؟....محافظت از اون توله ببر وحشی؟

تهیونگ از روی صندلی بلند شد و سعی کرد به درد معدش توجه نکنه

+ممنون اما این توله ببر نیاز به محافظ نداره

℗دقیقا برای همین شیش تا بادیگارد با خودت اوردی؟

به کوک و هوسوک و بقیه پسرا که دور تر با نگرانی نگاشون میکردن اشاره کرد
℗نکنه بخاطر اینکه یه بار دزدیمت؟ها؟ازم میترسی پسر کوچولو؟هرچند با اینکه بچه بودی.....ولی بدنت خوب جوابگو بود

ته جلو تر رفت و تقریبا با مرد سینه به سینه شد
اون عوضی توی ملاقات اول دست روی خاطرات تلخش گزاشت

چشاش طوسی شد

مرد از این تغییر چشاش گرد شدسرشو کنار گوش جیانگ برد و لب زد

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

مرد از این تغییر چشاش گرد شد
سرشو کنار گوش جیانگ برد و لب زد

+من اینجام تا تورو نابود کنم.....شانس اوردی امشب نمیتونم....ولی مطمئن باش.....یه روز تو تله این مار میوفتی.....و اون روزکه من تورو میبلعمو تو حتی صداتم در نمیاد......

عقب تر رفت
و بلند تر حرف زد

+امیدوارم بدن تو هم اون روز جوابگوی من باشه

هوسوک با دیدن رنگ چشای ته به کوک اشاره کرد

-وی....بسه.بیا بریم

دست تهیونگو گرفت به سمت ماشین رفتن تا به هتل برگردن

هوسوک به پدرش هشدار داد
@به نفعته نزدیک تهیونگ و خانوادمون نشی...اون پسره بچه ای که دزدیدی نیست....با یه حرکت میتونه نابودت کنه...بهتره ازش دور باشی....نمیخوام دستای دونگسنگم به خون کثیف تو الوده بشه...ارزش نداره

برگشت سمت میز و مرد بهت زده رو تنها گزاشت

تنها چیزی که تو سر جیانگ میچرخید
"اون پسر چه موجودیه؟"

"جونگ کوک"

-برش گردون...

×نمیخواد...

با دندونای کلید شده به موجود بیخیال رو به روم گفتم

-همین الان برشگردون

×احمقی؟میگم نمیخواد...تا اون نخواد من نمیتونم کاری بکنم

پوفی از لجبازیه تهیونگ و وی کشیدم
امشب نباید این اتفاق میوفتاد....
اگه بفهمه چی تو وجود تهیونگه....جونش تو خطر میوفته

و..پدر بزرگ جون منو میگیره

×کوک؟

-بله؟

×از دستتش عصبی نباش....حرف اون عوضی...ناخداگاه منو کشید بیرون تقصیر اون نبود...انگار...انگار مغز و قلبش نمیخواستن اون دوباره خاطرات تلخشو به یاد بیاره

-هووفففف.اینطوری که داریم پیش میریم.....تورو توی هر وعضیتی میاره بیرون...این خوب نیست

×درسته....اگه تهیونگ بخواد طرف مقابلش و نبینه....من مجبور میشم اون فردو بکشم......

⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
ووت فراموش نشه قشنگا

قهوه شیرینTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon