Part 18

7 1 0
                                    

از خواب بیدار شدم و جیمین هنوزم تو بغلم بود،  شروع به بوسیدن سرش کرد، میتونستم عطرشو تا بی نهایت نفس بکشم. زیر لب زمزمه کوچیکی کرد و چشاشو باز کرد

+صبح بخیر، چیزی گفتی؟ من نشنیدم

-صبح کوفتی، دوباره

+یکی اینجا خیلی بد عنقه

دلم میخواست انقد ببوسمش تا کنترلمو از دست بدم، بعد این بدن انقد زیرم باشه که بجای این غر زدن ها فقط صدای درد کشیدن بشنوم. آه، لعنت بهت جیمین، تو باعث دیوونگیم میشی وقتی دلم میخواد همینجا درست رو تخت کاری کنم جون بدی ولی دلمم نمیخواد بهت آسیب بزنم. تو حق نداری انقد نزدیک بهم بخوابی.

-به چی خیره شدی؟

+ها؟ هیچی، هیچی

-منحرف نباش بزار تو بغلت بمونم

+یکم حق بده

-اگه از نوازش کردن کمرم دست برنداری یه کاری دستت میدم که مجبور بشی در آینده جانشینتو به فرزندخوندگی بگیری

+اوووووو، خطرناک

-امتحانش مجانیه

+خب خب، تسلیم

بینیش رو به سینم مالید و گفت

-لعنتی چه بوی خوبی میدی

+دوستش داری؟

-واقعا خوبه

+خوشحالم میشنوم

از تو بغلم بیرون اومد و با کلافکی سمت حموم رفت، یهو حالش بدجور عوض شد. دلم طاقت نیاورد و دنبالش رفتم.

-چی شدی یهو؟ خوبی؟

+خوبم، خوبم

-به اون اتفاق فک میکنی؟

+من زشتم هوسوک؟

-این چه کوفتیه که میگی؟ مشخصه که نه

+ اخلاق مزخرفی دارم ولی

-تو اگه یکم بهتر از این بودی دیگه قطعا به عنوان فرشته پیش خدا میموندی

+چطوری انقد راحت فراموشم کرده؟ وقتی من انقد بخاطر فکرش زجر کشیدم

-متاسفم، حس وحشتناکیه درکت میکنم

+گمونم هیچکس دوسم نداره، زود از یادشون رفتم

-سلام، من اینجام، منو میبینی

+تو واقلعا دوسم نداری هوسوک، این فرق داره

‌-از کجا نتیجه گرفتی حس من واقعی نیست؟

+میفهمم دیگه

-هعیییی، این خیلی بی رحمیه، بخاطر تو من تغییر کردم ، بخاطر تو من شدم اینی که الان هستم، فقط برای توئه که به اون دکتر کوفتی میرم بعد تو بهم میگی حسم واقعی نیست؟

+دکتر؟

-ولش کن، میرم صبونه بخورم

مچ دستمو گرفت.

Black swanWhere stories live. Discover now