!!! این پارت دارای صحنه های اسماته... اگه دوست ندارین، اصلا و اصلا این پارت رو نخونین!!!
از نظرش جمین بلند پرواز و البته سخت کوش بود.
من پادشاه میشم و جمین هم برای منه
واقعا می تونست کاری براش بکنه؟ حنو می تونست بهش اعتماد کنه تا هر چیزی که تا الان خواسته رو بهش بده؟ تاج، احترام، شکوه و جلال؟ البته که امتحان کردنش ضرری نداره...
بازوهاش رو به دور کمر جمین پیچید. زیر بوسه های جمین داشت ذوب میشد. در مقابل جمین خیلی بی تجربه به نظر میرسید.... البته به نظر میرسید هم عجیب بود. کاملا بی تجربه بود گزینه بهتری عه. چرا؟ چون این اولین بوسه زندگیش بود.
برخلاف بقیه آلفاها که رابطه رو به میل خودشون پیش میبرن، اون کنترل همه چیز رو به دست امگا سپرد.
از نظرش فرقی نداشت که کدوم یک کنترل بوسه رو به دست بگیرن، مهم لذت بردن هر دو طرف بود. و خب... جنو داشت لذت می برد.
جمین لبای پسر بزرگتر رو می مکید و زبونش رو وارد دهن جنو می کرد و علاوه بر چشیدن طعم اون حفره داغ، با زبونش هم بازی می کرد و جنو هم سعی می کرد همراهیش کنه. لب بالای جمین رو به دندون گرفت و کمی فشار وارد کرد و باعث شد که آه از رویِ درد خارج شده از لبای جمین توی دهان خودش (= جنو) خفه بشه.
جنو هیچ وقت فکر نمی کرد که اولین رابطه اش رو قراره با زیباترین امگای روی زمین داشته باشه. شاید این نشونه های داشتن مقداری شانس بود!؟ یعنی هنوز اونقدر بدشانس نشده بود.
هر لحظه که شدت بوسه بیشتر میشد، جنو حس می کرد یه جایی اون پایین هم در حال سخت شدنه.
جمین که متوجه سخت شدن جنو شد، از لبای جنو فاصله گرفت و گفت:
"خیلی سخت شدی فک کنم.. با یه بوسه اینقد نباید تحریک بشی... اولین بارته؟ باکره ای؟"
جنو سری تکون داد.
جمین هومی کرد و به سمت گردن جنو رفت و یقه لباس جنو رو پایین کشید و در حالی که مشغول مارک کردن گردنش بود، دستش رو روی ران جنو کشید و باعث شد که ناله ای از میون لبای جنو خارج بشه.
جنو بخاطر ناله ای که برای یه لمس کرده بود، خجالت کشید و سرش رو عقب برد و چشماش رو بست. خجالت می کشید. یه آلفا بود ولی هیچ وقت رابطه ای با کسی نداشت و حتی تا الان کسی رو نبوسیده بود. همه همسن و سالاش توی اینا حرفه ای شده بودن و حالا اون!
"نگران نباش شاهزاده. حواسم به همه چی هست و نیازی به خجالت نیس. برو روی تخت دراز بکش"
جمین گفت.
جنو بهش نگاه کرد.
"واقعا ما قراره این کارو بکنیم؟"
YOU ARE READING
Wind of the dawn - nomin
Fanfiction" طلوع باد " " لی جنو، شاهزاده سومی است که به دنبال راه هایی برای لبخند زدن دوباره مادرشه و البته قاطعانه از باخت در برابر دشمن امتناع میکنه. تنها چیزی که میخواد تاج و تخته اما سرنوشت براش بیش از یک تاج رقم میزنه. و جمینی که از دست برده ها نجات پیدا...