از هر چیزی ترسیدن کار درستی نیست؛ ولی بدون نگاه کردن به جلوی پاها و راه رفتن دیوونگیه! لیسا اینو می دونست! خیلی خوب هم می دونست... اما اون فقط یه الهه بود! آیا نمیتونست؟! حس نمیکرد؟! آیا اون هرگز عشق رو حس نمیکرد؟!
Lisa's POV
نگاه کردن بهش عالمی بود که توصیفش برام دشوار بود! اسمی که بهم هدیه کرد؛ تا ابد برام ارزشمند و گرانبها خواهد بود...
در این میان لوسیفر که از نفس آفرودیت بهش نزدیک تر بود؛ توی ذهنش پدیدار شد و نیرنگش رو بیان کرد...
_ای الهه زیبایی؟! خوشحالم که تو را میبینم!
+تو؟! ابلیس ، این بار از جانم چه میخواهی؟!...
_تو که خودت خوب میدانی...
+من هرگز فریبت را نخواهم خورد!
_اههه... آفرودیت تا به حال شده است که بخواهی آزادانه تصمیم بگیری و خودت باشی؟
آیا تو هم مانند این همه آدم لایق عشق نیستی؟
فرد رو به رویت بخاطر امر خدایی که میپرستی تو را به فراموشی خواهد سپرد!
آیا عاشقش نیستی؟+اهه! هرگز!!.... من..منن! عاشق نیستم!
_مقاومت تو چه فایده ای دارد؟ وقتی من یعنی پدرت از تمامی درد های درونت خبر دارم!
+تو پدر من باشی یا نه! من بدی نمیکنم!
_چه بخواهی چه نخواهی هوس در تو فراوان است! تو خواه ناخواه از نوادگان من و من هم از اجداد تو هستم! به آغوشم نمی آیی؟ پدرت دلتنگ توست!
+دهنت را ببند! من از آنچه تو گناه کردی بیشتر زجر کشیدم و در آتش گناهان تو و خودم سوختم...
_اما این دفعه حتماً تو دیگر متهم نخواهی شد!
+آری! من نه؛ اما تو قطعا مجازات خواهی شد!...
_خودت هم خوب می دانی که فریب تو و امثال تو کار من است و دستور خدای من! این وظیفه من است و قطعاً مجازات شونده ، من نخواهم بود!
+آری با خبر و آگاهم...
_با این حال ، آفرودیت اگر با من بیایی تو را به عشقت خواهم رساند!
بی نیاز خواهی شد...
مانند هر فردی خوشبخت خواهی شد؛
بپذیر!+نـ...نه!...
_مطمئنی که این پاسخ آخر توست؟
من ذهنت را میخوانم!+واقعاً؟ پس گفتی که اگر با تو بیایم مرا به تمام خواسته هایم می رسانی؟
_آه! لیسا میدانستم بالاخره به این نتیجه می رسی!
+لیسا؟...
_آری! دگر باید به نام هدیه کرده اش توجه شود!
+باید چه کنم؟
_خب!!! تو ابتدا آن را ببوس! سپس من تو را تعلیم خواهم داد.
+باشد...
لیسا هرگز دنبال دردسر جدیدتری نبود! بنابراین خودش دست شیطان را از پشت بست...
+تو که به قول خودت قادر به خواندن ذهن منی؛ پس چگونه فریبی که داری از من میخوری را نمیفهمی و نمی سنجی؟ چرا حس کردی بوسه ی پر از هوس ، شهوت و گناه را عملی خواهم کرد؟!...
_چی؟! نه...
باشد! تو که این کار را نکردی ، قبول؛ اما مطمئناً این انسان میکند...تهیونگ که در برابر اون همه زیبایی و پاکی نشسته بود صبرش لبریز شد و با آرامش صورتشو نزدیک صورت دختر برد...
با یکی از دست هاش کمر و دست های دخترو گرفت و با دیگری صورتشو به آرومی نوازش کرد...
عاشقش شده بود؟ باید مقاومت میکرد اما دگر دیر شده بود! ابلیس که دید آفرودیت تسلیم نمیشود بر زیبایی و جذابیت او افزود تا تهیونگ را وسوسه کند! زیرا که صبر و تحمل انسان ها خیلی کمتر از فرشتگان و الهه ها بود!حالا نیز لوسیفر موفق شد و از پشت درخت آن دو را تماشا میکرد...
کیم تهیونگ بسیار تحریک شده بود! تا آخرین لحظه به مقاومت در برابر الهه مقابلش پرداخت اما در نهایت آخرین تار موی مقاومتش سوخت و دیگر صبرش لبریز گشت!
به آرامی لب های نرمش رو روی لب های آلویی آفرودیت لغزوند و گوشه ی لبش رو بوسید... لب های داغش به سمت گردن سفید دختر در حال حرکت بود...
عاشق این بود که تمام بدن اون رو ببوسه... آفرودیت مقاومتی در برابر شهوت و هوس تهیونگ نکرد و فقط با آه و ناله پاسخ میداد...
تخصصش در این کار ، بیشتر تهیونگو دیوونه میکرد! بالاخره هر چی نباشه؛ الهه عشق و هوس بود!
تهیونگ دستاشو محکم تر دور کمر لیسا حلقه میکنه و بوسه عمیقی روی لباش به جای میذاره...
و بالاخره لیسا! حالا طعم عشق و هوس را بچشید!
Please vote and comment
لطفاً با رأی و نظر به ما دلگرمی دهید
ESTÁS LEYENDO
Earth Angel | TaeLice
Romance-اینجا کجاست؟ چرا شبیه ویرونه هاست؟ -نظر خودت چیه؟ -خب به نظرم سیاره ی... آهان! مریخه، نه؟ -چی! چرا؟ -خب چون خاکش قرمزه و مثل قطب سرده! -اینجا زمینه... -Tags: #earthangel -Name: Earth Angel -Genre: Romance -Characters: Lisa (Aphrodite), Taehyung -Co...