Chapter IV

79 23 7
                                    

هر دو به هم خیره بودند و سکوت بزرگ و سهمگینی بینشون حکمفرما بود...

_تو که هستی؟

+ممـم‍ن...ت‍ه‍..یون‍..گ‍م...

_آه... اسم زیبایی ست! به معنای رفاه بزرگ...

+عا! جداً؟

_آری! شما می‌دانید کجا میتوانم کمی استراحت کنم؟

+اهم... آره ، اما؛ چرا اینجوری صحبت میکنی؟

_مگر چگونه صحبت میکنم؟!

+هیچی صدات که خیلی قشنگه اما اینجوری آدم حس میکنه داره با عهد دویست سال پیش حرف میزنه!

_من جور دیگری قادر به سخن گفتن نیستم! مگر آنکه یاد بگیرم...

+شوخی کردم به دل نگیر...

_آه؛ خیر... به دل نگرفتم!

+راستی تو خیلی زیبایی تا حالا به خوشگلی تو کسی رو ندیدم و گمونم نمیکنم که کره ای باشی!

پسر جوان ، کمی بیشتر به چهره او نگاه میکند...

+نه کره ای نیستی! از کجایی؟

_از جایی که بسیار دور است! من یک غریبم و از راه دوری آمدم؛ حال فقط دنبال جایی هستم که کمی بتوانم در آن به استراحت بپردازم...

فلش بَک «کنار چشمه»

آفرودیت: خدایا چرا مرا این گونه غریبانه به اینجا آوردی؟ دلیلش چه بود؟ قصدت چیست؟

خدا: ای الهه عشق و هوس ، آفرودیت! تو خودت خوب می‌دانی و آگاهی که هر شخص بایست در طول زندگی و عمری که به وی اعطا گردیده است، آزموده شود و من نیز قصد دارم تو را این‌گونه بیازمایم...

مکانی که حال بر آن پا نهادی زمین نام دارد که پر از اتفاقات ناگهان و خطرات احتمالی بوده ، هست و خواهد بود... سعی کن خودت را با شرایط آن وفق دهی تا دوام بیاوری! اسمت را تغییر ده و یکی از این مردم شو! اما از آنها در امور گناه و خطا پیروی نکن! من تو را برای آزمودن خودت و بندگانم فرستادم!

یادت باشد که تو فقط خواهی توانست از قدرت عشق و هوست استفاده کنی؛ گَر بیش از این باشد...
تو را نابود خواهم ساخت!

آفرودیت: مگر نگفتی که خوب باشم؟ نمیخواهم مرتکب گناهی بشوم!

خدا: تو به دستور من عمل کن؛ اگر هوس را تبدیل به عشق ساختی؛ تو را بی نیاز از هر آنچه خوبیست خواهم کرد! اما اگر خواستی فریب ابلیس را بخوری! و بخواهی راه عشق را به هوس بکشانی؛ جزایت جهنم است! مراقب باش زیرا که او هر لحظه ممکن است به تو نزدیکتر از ثانیه پیش باشد...

Earth Angel | TaeLiceTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang