Chapter X

88 17 11
                                    

جنی دستای تهیونگو با زور زیادی که به عضلاتش وارد می‌شد میکشید؛ تا اینکه بالاخره به ستوه اومد...

"آههه! ته یکم راه بیا دستم شکست!"
جنی با اعتراض رو به تهیونگ می‌کنه و تهیونگ با لبخندی شرمسار روی لبش راه میفته...

"جندوکی! نرسیدیم؟ ما تا اینجارو با ماشین اومدیم اما بازم پیاده‌روی؟!"
تهیونگ با قیافه معترض و کیوتش جنی رو به خنده میندازه.

"رسیدیم ته ته! کمتر نق بزن!"
جنی با تنبلی چشماشو تاب میده...

"خب حالا اون کافه کجاست چاگی؟"
تهیونگ با لبخند می‌پرسه.

"همین جاست اون پشتو ببین!"
جنی میگه و با انگشت اشارش به کافه اون طرف خیابون اشاره میکنه.

"واو! جای قشنگی به نظر میاد جندوکی! از کجا گیر آوردیش؟"
تهیونگ متعجب میشه..‌.

"خب، قصش درازه... یه سری از گروه های موسیقی دوره گرد هستن که شب ها اونجا اجرا میکنن و اما یکیشون واقعا خوبه! منم از اونجایی که کارشون رو دوست دارم پس..."
جنی یادش میاد که خیلی از یکیشون خوشش میومد و حرفشو میخوره.

"چی شد جنی؟ ببینم اتفاقی افتاده؟"
تهیونگ با حالت نگران می‌پرسه...

"ن‍ـ..نه! چیزی نیست؛ بیا زودتر بریم تا تموم نشده!"
جنی سریعا رد گم میکنه و میره ؛ تهیونگ هم پشتش راه میفته.

کافه

"سلااام! مستر ببخشید من میز رزرو کرده بودم! برای دو نفر..."
جنی هیجان زده وارد میشه و تهیونگ هم که همچنان به نمای کلاسیک کافه نگاه میکنه ، دنبالش میکنه؛

"بله می‌فهمم ، اسم شما چی بود خانم؟"
نامجون با مهربونی میپرسه و به دفتر رزروی ها نگاه می‌کنه تا اسم اون دختر رو پیدا کنه...

"جنی کیم! و این هم دوستم ، کیم تهیونگِ..."
جنی معرفی می‌کنه و نامجون که اون رو می‌شناخته باهاش دست میده.

"هی... تو رو میشناسم! مشتری همیشگیِ مایی؛ و از دیدار با شما هم خوشبختم ، جناب کیم تهیونگ!"
نامجون با خوشحالی رو به جنی و تهیونگ میگه و خوشامدگویی گرمی میکنه.

مکالمه

_هی چاگی!

+هوم؟

_اونو از کجا میشناختی؟

+اونو؟ آهان منظورت نامجونه؟

_آره همون...

+ته ته من مشتری دائمی اینجام و اونم منو زیاد اینجا دیده ، اینجوریاست که همو میشناسیم؛ معمولا اونو به اسم RM میسناسن؛ اون پسر خون گرم و مهربونیه...

Earth Angel | TaeLiceOù les histoires vivent. Découvrez maintenant