من دیوونش بودم!
دیوونه خنده هاش!
دیوونه چشماش!
من دووینه تمام داراییش بودم!
ولی دیگه هیچکدومو ندارم!
عشقم رفت!
امروز تو شیرنی فروشی پدرش دیدمش!
دوست پسرش از پشت بغلش کرده بود!
قلبم بدجور شکست!
من فقط حق دارم اونجور بغلش کنم!
تا منو دید دستای دوست پسرشو از دور کمرش باز کرد!
فکر کنم بهم ترحم میکنه!زنگ خونه به صدا در اومد
با بی حوصلگی به سمت در رفتم
باز باز شدن در همون چشمای بادومی رو دیدم که دیوونشون بودم و هستم
با اومدن اسمم از خلسه نسبتا شیرین خاطراتم بیرون اومدم_عا ام با منی؟
+اوهوم دعوتم نمیکنی بیام داخل؟
از جلو در کنار رفتم تا بیاد تو
_اینجا چیکار میکنی؟
لبشو و گزید و نفسشو حبس کرد
معلوم بود استرس داره
مدتی تو سکوت ازار دهنده ای گذشت
که رو مبل نشستو و به منم اشاره کرد رو به روش بشینم
به هر سختی بود بغضمو قورت دادم و رفتم جلوش نشستم
هنوزم چشماظ منو جادو میکرد
بلخره لباش لرزیدن و به حرف اومد+من به خاطر اینکه بهم خیانت کردی ازت جدا شدم
بعد همون شب که دعوا کردیم و من اومدم بیرون
با تهمین خوابیدم چونکه مست بودم و حالمم خیلی بد بودبا این حرفش نفسمو و حبس کردن سخت بود شنیدن این حرفا
تهمین دوست وسر جیمین بود و من عاحح میشه گفت ازش متنفرم
نباید جز من کسی به جیکین دست بزنه چه برسه باهاش بخوابه+چند هفته بعد اون شب فهمیدم که حاملم و برای همین وارد رابطه شدم با تهمین
چشمام حدقه زد
_تو....تو حامله؟
+اره جونگکوک من حاملمم ولی این تمام داستان نیست!
_بقیش چی میخواد اخه باشه؟؟؟اینکه من مست مردم و رفتم با به دختر کونی فاکی خوابیدم بعد تو فهمیدم و ولم کردی و الان با دوست پسر عزیزت دارین بچه دار میشید و یه خانواده فوق خوب تشکیل میدید!
همه حرفامو با داد گفتم
اما اون خیلی اروم سرشو به چپ و راست تکون داد+ولی ...عاححح ولی من هنوزم تورو و دوست دارم من نمیتونم با تهمین باشم بدم میاد وقتی بهم دست میزنه
بغضش ترکید
یکم اروم تر شدم
رفتم و جلو پاهاش نشستم
دستاشو گرفتم_هر کار بگی برات میکنم حتی بچتم بزرگ باهات میکنم عزیزم دلم هرکار بگی برات میکنم ولی برگرد پیش خودم
جیمین دستشو گذاشت رو لبم
+هنوز تموم نشده! من دیروز بعد دیدنت تو شیرنی فروشی فهمیدم بدون تو نمیتونم نه نه من بدون تو میمیرجونگکوک برای همین با تهمین خواستم بهم بزنم و اون هیلی مخالفت میکرد و یهو وسط دعوامون لو داد که اصلا بگه دار نمیتونه بشه و اون شب هم توم خالی نکرده ولی وقتی من اونقدر مست بودم متوجه نشدم و و وقتی فهمیدم حاملم اولین نفر به فکر اون افتاد وقتی بهش گفتم چونکه میخواست باهام هرطور شده باشه لو نداد عوضی ولی جونگکوک این بچه توئه
نمیتونسم حرفای جیمینو حضم کنم
بچه من؟
بگه من الان توی شکم جیمین داشت رشد میکرد؟+ناراحت شدی؟
فین فیتی کرد وصورش پایین انداختیهو محکم تن کوچولوشو تو بدنم گرفتم
_برمیگردی پیشم؟(فین)میزاری بچمونو با هم بزرگ کنیم؟
اروم و با هق هق پرسیدم
+عاشقتم بیشتر از هر چیزی توی این دنیا
لبخندی زدم
خودمو عقب کشیدم ث به هودی کشاد جیمین نگاه کردم
وقتی متوجه منظور من شد
بلوزشو داد بالا و شکم برامدش معلوم شد
خیلی کیوت بود
دستمو گذاشت رو شکمشو اروم بوسیدم کنار نافشو_کوچولو صدای منو و میشنوی؟من باباتم!
♡'・ᴗ・'♡
هایی بعد ماههه هااا
اومدمممم حیحی دلتون تنگ شده بود؟
خلاصه که دیگه اومدم بترکونم
شرطم داریم ازین به بعددد
شرط ووت:۵۰
کامنت:۳۰
YOU ARE READING
kookmini🤧💜
Actionهر ژانری بگید مینویسم جز غمگین 😑✋🏻 امید وارم قلمم رو دوست داشته باشم این بوک کوکمینه اما کاپل فرعی هم میزارم بهم بگین 😜 و بیشترم امپرگ هست😁😁