I got daddy ಥ‿ಥ

1.1K 144 8
                                    

به شکمم که بزرگ شده بود نگاه کردم

الان دیگه شش ماهشه شش ماه از زمانی که جانگکوک رفته میگذره

اشکام سرازیر شد

چرا رفتو خودمم نمیدونم فقط رفت منو و با این بچه تنها گذاشت

{جانگکوک}

بعد اینکه از امریکا بگرگشتم همه جارو دنبال جیمین گشتم
اما نبود خونه مامان و باباشم نبود

من نمیتونم عشق زندگیمو از دست بدم
باید بهش بگم چرا رفتم بازم باید قلبش برا من بزنه
توی این شش ماه هر روزشو مردم

گوشیم زنگ خورد جین هیونگ بود حال برداشتن نداشتم
پس قطع کردم اما باز زنگ زد هوفففف

_الو بله

٪جانگکوکاااااا

_یا بله هیونگ؟

٪جیمینو پیدا کردم پسر

_چی؟واقعا

اشکام همینجور راه خودشونو پیدا کردن

٪آره لعنتی آره آدرسو میفرستم

_ب.....اشه

بعد فرستادن آدرس بدون معطلی راه افتادم

{جیمین}
تازه چشامو بسته بودم که زنگ خونه خورد آخه این وقت شب کیه؟

عایش از جام بزور بلند شدم با ووجود این کوچولو سخته دیگه برام راه رفتن و خیلی کارای دیگه

دره خونرو باز کردم

+جانگ..کوک؟

با بهت حرفامو میزدم

_جی.....هق....می.....هق....نا....(جیمینا -_-)

پرید بغلم

{جانگکوک}

بعد اینکه بغلش کردم متوجه یه چیزی شدم شکم جیمین خیلی جلو بود!

من میدونستم جیمین رحم پنهان داره و این یعنی دارم بابا میشم!

درب رو سریع بستم جیمین هنوز هنگ بود

_جیمین من متاسفم عزیزم برات توضیح میدم چرا رفتم قول میدم

جیمین بدون هیچ حرفی رفت رو مبل نشست

کنارش سریع رفتم نشستم

_ببین عزیزم من میگم چرا رفتم باشه؟

+بگو!

_مادرم مریض بود سرطان داشت برای همین مجبور بودم برم پیشش همون روز که اومدم بهت بگم نامجون زنگ زد بهم گفت پدرت بهش گفته که ازت فاصله بگیریم و اگر نه مادرم رو عمل نمیکنه پدر تو تنها کسی بود که میتونست مادرم رو نجات بده

همینجور که حرف میزدم جیمینم اشکاش سرازیر میشد
اشکاشو با دستام پاک کردم

_عزیزم گریه نکن باشه؟من دیگه کنارتم قول میدم

+بعدش چیشد؟

لبخند به کنجکاویش زدم

_مادرم فوت کرد

+اوه متاسفم

_دلم برات تنگ شد

+منم خیلی دلم برات تنگ شد

لبامو رو لبای خوش فرم جیمین کوبوندن بعد چند دقیقه که هر دو نفس کم آوردیم از هم جدا شدیم

دستمو گذاشتم رو شکمش

_حامله ای

گونه هاش قرمز شد

+آره، شش ماهشه

_از منه؟

با تردید پرسیدم نکنه نباشه!

+داری بابا میشی

دیگه خوشبخت تر از این نمیشم

+آخ!

_چیشدددد؟

+هیچی هیچی دخترمون یکم هیجانی شد

_باهام ازدواج میکنی؟

+چی؟

_پارک جیمین با من جئون جانگکوک ازدواج کنی؟

+آره معلومه

تو بغل هم تا صبح به همراه دختر کوچولومون خوابیدیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام لاولیا تا نگین چه ژانری امپرگ مینویسم ^_^

ووت و کامنت یادتون نرههههههه

kookmini🤧💜Donde viven las historias. Descúbrelo ahora