+من حاملم!!
کل جمع سرشون به سمت در چرخید
سکوت مرگبار کل سالنو تو خودش گرفت_از کی؟؟؟
صدای پسر بزرگ پادشاه بزرگ ومپایرا بود که توی سالن پیجید
+تو؟؟
کل پک داشتن با تعجب به حرفای زوج جوون نگاه میکردن
جونگکوک با خنده و اشک اومد همسرشو بغل کنه که صدای بلندی سکوت سالنو بهم زد
و تن بیجون جیمین روی زمین افتادجیغ همه بلند شد
جانگشوک با تعجب تن همسرشو به اغوش کنید
_کار جکسونههههه میکشمت عوضییییییی
.
.
.
.
یونگی از تو هال رد شد که دید تهیونگ و جین دارن هار هار میخندن# دارید به چی میخندین باز شما؟
^هیونگ وایی جیمینو برو ببین رو مبل خوابیده مثل ابر بهار داره تو خواب گریه میکنه
یونگی سرشو چرخوند و با جیمین غرق در اشکای خودش مواجه شد
جین با خونسردی و کمی تهنشین خنده گفت: باز ببنید چی داره خواب میبینه
کوک با چهره خواب الود از پله ها اومد پایین
_سلا....
+نههههه نباید بچم بمیرهههه
YOU ARE READING
kookmini🤧💜
Actionهر ژانری بگید مینویسم جز غمگین 😑✋🏻 امید وارم قلمم رو دوست داشته باشم این بوک کوکمینه اما کاپل فرعی هم میزارم بهم بگین 😜 و بیشترم امپرگ هست😁😁