part 6

211 47 0
                                    

پرستار مدرسه به زخم هام رسیدگی کرده بود و من همونطور که به سقف زل زده بودم، روی تخت دراز کشیده بودم . کاکاشی سنسه ازم خواست حداقل اگه خونه نمیرم ۲ زنگ اول رو استراحت کنم.
بدجوری فکرم مشغول بود. مطمئن بودم که اون پسر فقط یه قلدره..ولی عاخه کی جرعت میکنه واسه ساسکه قلدری کنه. کوچیکترین و محبوب ترین عضو اوچیها ، که خانوادگی توی نیروهای ویژه هستن. حتی برادرش ایتاچی با اینکه هنوز جوونه مامور خبره ایه. ولی خب همینم باعث میشه دشمن زیاد داشته باشن..ینی قضیه فقط در همین حده؟..
چشامو ریز کردم و متفکر به سقف خیره شده بودم. نفسمو آروم دادم بیرون. هااا..الان مثلا واسه چی نگران شدم؟! با صدای تق تق در رشته افکارم پاره شد و نگاهم سمت در رفت. صدای آروم ساکورا اومد_ عام..ناروتو..؟ بیداری..؟
خر ذوق شدم و چشام برق زدن. لبخند گشادی زدم_ عاره ساکورا چاان بیدارم بیا تو!
آروم در رو واز کرد و اومد تو که دیدم بلافاصله بعدش یه گله ریختن تو اتاق! هیجانم خوابید و پوکر شدم. کیبا با گریه الکی اومد سمتم_ یاااعععع ناروتوووو پسر تو دااغوون شدییی!!
مسلما اگر کسی بدشانس تر از من باشه، خودمم و خودم! دستمو گذاشتم رو سرش و هولش دادم_ من خوبم اصلنم داغون نشدم! برو اونطرف خودتو بهم نچسبون!
همونطور که سعی میکردم کیبا رو از خودم دور کنم به بقیه نگاه کردم_ راستی چرا همتون اینجایین؟
ساکورا دست به سینه شد و با قیافه نگرانی گفت_ خب..وقتی فهمیدیم واسه نجات ساسکه اینجوری درگیر شدی و کتک خوردی نگران شدیم..خاستیم ببینیمت.
شیکامارو آروم خندید_ هر چند که اون تو رو نجات داد!
با حرفش یه سری از بچه ها خندشون گرفت و منم خنده عصبی ای کردم_  تو حرف نزنی کسی نمیگه لالی!
راک لی همونطور که دستاشو تو هوا تکون میداد و جو سازی میکرد گفت_ ولیی کارت فووق العاده بوووود!! با اینکه میدونستی قراره لت و پار بشی رفته جلو و بعددد بووومم و بعدش اینجوریییی!! * حین حرف زدنش حرکتای بروس لی مانندی میزد مثلا! *
یهو اون وسط دستش خورد تو صورت نجی. نجی هم که بی اعصاب، اخم غلیظی کرد و محکم کوبید تو پس گردن راک لی_ احمق دست دراز!!!
نگاهم بین بچه ها چرخید. کل کلاس اینجا بودن غیر از ساسکه..خب البته نیازی هم نبود بیاد! ساکورا که کنار تختم وایساده بود یکم خم شد و گفت_ دنبال چیزی میگردی ناروتو؟
بدون اینکه نگاهش کنم پرسیدم_ ساسکه ..تو کلاسه؟
لبخندی زد و انگشتاشو بهم گره داد_ هااا ساسکه کون تو باشگاه مدرسه س داره تمرین میکنه! میبینی چقد سخت کوشه؟؟ شک ندارم تو مسابقه داخل مدرسه که هیچی بین مدرسه ای هم اول میشه!
سرمو پایین انداختم و لب ورچیدم. من به خاطر اون اینجا آش و لاش افتادم اونوقت اون داره اونجا تمرین میکنه؟! اخمی کردم و از تخت پایین اومدم. شیکامارو دستشو رو سینم گذاشت_ هی ناروتو تو هنوز حالت خوب نیس. کاکاشی سنسه گفت..
من_ حالم خوبه شیکا! فقط چنتا مشت تو صورتم خورده دیگه!
دستشو پس زدم و رفتم سمت باشگاه مدرسه.
+ساسکه+
واقعا..چرا ناروتو اون کارو کرد؟ از موقعی که تو ماشین پیشش بودم فکرم درگیر این بود که؛ چرا؟ اون گفت من دوستشم..؟ ولی..من و اون هیچ وقت رفتار دوستانه ای نداشتیم. من حتی ازش خوشمم نمیاد و فکر..نکنم اونم از من خوشش بیاد. بهرحال..خودم خاستم که بقیه دوسم نداشته باشن..تنهایی خیلی بهتر از اینه که کلی آدم الکی و فیک دورم باشن. ولی چیزی که نگرانم میکنه اینه که..با کار امروزش خودشو درگیر قضیه ای کرده که اصلا بهش ربطی نداره و..ممکنه اتفاقی براش بیفته..

unforgettable (narusasu fanfiction)Where stories live. Discover now