part 50

111 19 2
                                    

+توبی+

همین که صدای بحث کردنای ساسکه اوچیها و ناروتو رو شنیدم سریع گوشی رو قطع کردم و به دنبال میناتو سان رفتم تو هتل. اگه میناتو سان اون دو تا رو با هم تو اون وضعیت ببینه که مصیبت میشه. هاا..بعدم میخاد سرم غر بزنه که عاره تو دیشب از این موضوع خبر داشتی و فلان!
چشم غره ای به صندوق دار رفتم و خودم رو سریعا به میناتو سان رسوندم که در شرف سوار آسانسور شدن بود. دقیقه نود که در آسانسور داشت بسته میشد خودمو توش جا دادم و با لبخنو ژکوندی کنار میناتو سان و مهمونش وایسادم. چپ چپ نگاهم کرد_ میگما تو..لازم نبود همراهمون بیای..

لبخند دندون نمایی زدم_ بهرحال من که فقط یه راننده نیستم باید حواسم بهتون باشه ! اگه یه وقت زبونم لال بشه، صد بار جنازمو بسوزونن، اونجا یکی بخاد ترورتون کنه چی؟! من همیشه باید در صحنه حاضر باشم!

یه ابروشو بالا داد_ عه؟ اگه اینجوریه چرا دفعه های قبل در صحنه حضور به عمل نمیاوردی؟

با استرس خندیدم و چیزی نگفتم. شت! دارن میرن همون طبقه..! _ عم..اتاق مهمونتون همین طبقه س؟

ابرو هاش بهم گره خوردن_ نخیر! میخوام اول برم یه سر به شازدم بزنم که حسابی منو پیچونده و معلوم نیست تو هتل چیکار میکنه. دیشب انقدر جلوی بقیه خجالت زده شدم که نگو!

آب دهنم رو قورت دادم و بعد از کلی این دست اون دست کردن یهو دستمو رو شونش کذاشتم_عاه راستی همینو میخواستم بهتون بگم! من چقد شوتم خدایا!! میناتو سان اون صندوق دار شماره اتاق رو اشتباهی گفته! حتی من شک دارم که اصلا ناروتو رو دیده باشه ولی، وقتی من ازش دوباره پرسیدم تا چک کنن گفتن اتاق شماره ۱۲۰ هستش ینی طبقه بالاس! شما فعلا برین مهمونتون رو برسونین تو اتاق من خودم ته و توشو درمیارم عاقا! اصن درست نیست که تو این وضعیت که مهمون از یه کشور دیگه دارین سراغ کارای شخصیتون برید!

میناتو سان چشماش رو ریز کرد و نگاهش رو سمت دیگه ای داد_ هوومم.. حق با توعه. ولی بلافاصله میرم سراغش!

محض احتیاط صبر کردم تا طبقه بالا از آسانسور پیاده شم تا شک نکنه. همون موقع برگشت نگاهم کرد_ ولی واسه چی باید اشتباهی شماره اتاقو بگه؟؟ اصلا بنظرت ۹۶ شباهتی به ۱۲۰ داره؟!

لبخندی زدم_ بنظر من اون خیلی حواس پرته. مطمئنم ناروتو رو هم اشتباهی اینجا دیده.

بلخره تو طبقه دوم پیاده شدم و وقتی در آسانسور بسته شد و اونا رفتن. به سرعت جت از پله ها رفتم پایین و همونطور که با قدمای بلند و سریع تو راهرو میرفتم، دنبال اتاق ۹۶ میگشتم. کجاست کجاست کجاست..عاها!
خیلی سریع به در کوبیدم. تا چند ثانیه اصن هیچ جوابی نگرفتم. حتی کسی نپرسید کیه. دوباره در زدم.

+ناروتو+

همونجوری رو به در خشک شده بودیم و کل هیکلم عرق سرد نشسته بود. خدایا لطفا یواش به گا برم! ساسکه نگاه مضطرب و عصبانی ای بهم انداخت و لب زد_ بجنب تو درو واز کن من یه جا قایم میشم!!

unforgettable (narusasu fanfiction)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant