𝓟𝓪𝓻𝓽 15

405 72 21
                                    

هیونجین کنار ته نشسته بود و دستش و گرفته بود تهیونگ به پنجره خیره بود و چیزی نمی‌گفت
هیونجین گفت: تهیونگا ، نمیخوای چیزی بگی ؟

ته سرش و به نشونه نه تکون داد و ساکت شد

چطور میتونست بگه قلبش و ذهنش در از اضطرابه اینقدر که بغض ولش نمیکنه

اگه بلایی سر جونگ کوک میومد ‌‌....... نه نباید میومد
کوک قوی بود
اما مهربون
این عادتش چیزی بود که همه ازش سواستفاده میکردن

فلیکس در زد و وارد شد
هیونجین با دیدن قیافه غمگینش از اتاق خارجش کرد تا جلوی ته با هم حرف نزنن

فلیکس و به آخر سالن برد و گفت: چی شده

فلیکس با ناراحتی گفت: جین اولش پیام داد که دارن میرن دنبال جونگ کوک و فهمیدن که کجاس ، بعد الان به جیمین پیام داده حال کوک خوب نیست

هیونجین دست رو صورتش کشید و گفت: گاد چرا وضعیت اینقدر مزخرفه

_ یعنی چی حالش بده

هر دو با ترس و نگرانی به ته نگاه کردن

هیونجین رفت سمت ته و دستش رو گرفت و سعی کرد ی جوری بپیچونه : خب ...اول تو بیا برو رو تخت دراز بکشه کوک چیزیش نشده اشتباه شنیدی

ته دستش رو محکم کشید و دادی زد : نههه من درست شنیدم کوکی من چش شدهههه

فلیکس بغض تو نگاه ته رو دید رفت سمتش و اروم بغلش کرد و بردش سمت تخت و گفت : ببین کوک چیزیش نشده باشه؟ البته...امیدوارم

ته با بغض به اون هیونجین نگا کرد و گفت : میشه بری ببینی چیشده لطفا

هیونجین نگاهی به فلیکس کرد و از اتاق بیرون رفت
فلیکس کنار ته روی تخت نشست و موهاش رو نوازش کرد تا اروم بشه

~~~~

نامجون ماشین و جلوی بیمارستان نگه داشت و با فریاد پرستار ها رو صدا کرد

چند نفر بیرون اومدن تا مرد زخمی و به داخل ببرن جین و نامجون پشت سرشون میرفتن و با نگرانی به چهره رنگ پریده کوک نگاه می‌کردن

همون لحظه جیمین او هوسوک هم رسیدن

جونگ کوک و به بهش مخصوصی بردن که کسی اجازه نداشت بره
پس همه بیرون اتاق موندن

جیمین با نگرانی پرسید: چش شده می اینجوریش کرده

جین: ما هم نمی‌دونیم همینجوری پیداش کردیم

هوسوک به نامجون که دستاش می لرزید کمک کرد تا بشینه رو به جیمین گفت: یکم آب بیار

جیمین سر تکون داد و رفت

هوسوک شونه نامجون مالید و گفت: خوب میشه جونی نگران نباش

نامجون با صدایی لرزون گفت: خونش .... خونش هنوز رو دستمه هوسوک ..... دونسنگم .....

After PartyOnde histórias criam vida. Descubra agora