part 12

437 28 14
                                    

کوک ویو.
چشمامو باز کردم و با برخورد نور کمی به چشمام سریع چشمامو دوباره بستم. وایییی پشتم خیلی میسوخت کمرم خیلی درد میکرد شکمم تیر میکشید.واااییی فاااااک دیشب !!سریع چشامو باز کردم به اطرافم نگاهی انداختم اتاق بار بود ولی خبری از تهیونگ نبود.
کوک:اههه شت چقد داره میسوزه.
دستمو به پشتم کشیدم که با باز شدن در زود خودمو جمع کردم و زیر پتو قایم شدم
ته:صب بخیر خرگوش کوچولو
سرمو از پتو بیرون اوردم با تهیونگی با بالا تنه لخت که فقد یه باکسر تنش بود مواجه شدم از خجالت دوباره رفتم زیر پتو
کوک:یاا لباس بپوش.
ته:خنده*بیبی خودت لختی. و اینکه دیشب همه جامو دیدی هااا.
کوک:یااا
ته:کیوت.خوبی؟ درد نداری؟
با فیس مظلوم از زیر پتو در اومدم نمیتونستم بشینم. جاهایی که اسپنک کرده بود خیلی میسوخت
کوک:نخیر جای دستات درد میکنه. کمرم درد میکنه. شکمم درد میکنه
ته:اوخییی کیوت من🥺 الا من خوبت میکنم.
اروم سمتم قدم برداشت و لبه تخت نشست. کشوی پاتختی رو باز کرد یه دونه کرم از توش برداشت با یه قرص.
ته:برگرد رو شکمت دراز بکش
کوک:چیی؟ خودم میتونم😶
ته:کوک زود باش.(جدی*)
دیگه چاره ای نبود اروم برگشتم و روی شکمم دراز کشیدم پتو رو کنار زد دستشو اروم روی باسنم کشید که نالم در اومد خیلی دردش شدید بود سوراخمم که خیلی بهم فشار میاورد.
کوک:اییی
ته:شیش الا تموم میشه
کمی از کرم رو با دستش رو باسنم کشید و لب باسنمو باز کرد و کمی به سوراخم مالید از خجالت کم مونده بود اب بشم
ته:خب تمومه تا عصر خوب میشه.
باکسرمو پام کرد اروم برگشتم و نشستم جاش هنوزم درد میکرد که یه قرص بهم داد زود لیوان ابو گرفتم و سر کشیدم.
ته:خیلی تشنه بودی انگاری
کوک:هومم خیلی
ته ویو
زیبایی این موجود منو دیوونه میکرد.بقدری بهم ارامش میداد که میتونستم تموم زندگیمو به تیله های سیاهش زل بزنم. اروم دستمو بردم سمت چونش و لبامو رو لباش گذاشتم اولش یکم تعجب کرد ولی بعد شروع کرد ب همکاری اروم میبوسیدمش اونم خیلی اروم لباشو رو لبام حرکت میداد. جوری با عشق همو میبوسیدیم که انگار اخر دنیا بود... میخاستم همون جا زمان وایسته و برای همیشه ارامش اون بوسه رو حس کنم. اروم لبامو از لباش برداشتم . چشمای اهویی شو باز کرد و به چشمام زل زد.
کوک:عاشقتم ته
ته:منم عاشقتم خرگوش کوچولوم. بیا بریم خونه.
یک ساعت بعد*
به خونه ی من رسیدیم کوک خودشو رو کاناپه انداخت و گوشیشو تو دستش گرفت.
کوک:الو هیونگ خوبی؟
ً
کوک:اره میام امشبو.
با چشمام بهش اشاره کردم ک قراره شبو بمونه اینجا...
کوک:هیونگ فک کنم فردا بیام
.
کوک:چیزه یه کار دارم حلش میکنم فردا تا ظهر میام.
.
کوک:باشه خذافز.
کوک:ته حوصلم سر رفت😕
ته:بیبی مگ درد نداشتی یکم استراحت کن منم ناهار درست کنم.
کوک:چرا دارم یکم ولی خوب میشه دیگ میشه یه کاری کنیم. خاهش میکنم🥺
ته:باشه قشنگم بعد ناهار یکم گیم میزنیم بعد میریم بیرون خوبه؟
کوک:اوهوم خیلی.
ته:چی درست کنم برات؟
کوک:عاا فرقی نداره هرچی درست کنی اوکیه.
سرمو تکون دادم رفتم اشپز خونه. ...
بلاخره ناهار اماده بود میز رو اماده کردم.
ته:کوک بیا ناهار بخوریم.
کوک:دارم میام
اومد نشستیم ناهار بخوریم...
ته:خوبی!؟
کوک:اره خوبم نگران نباش دیگ
ته:اخه جاشون یکم...
کوک:هعی من خیلی هم خوبم.و در ضمن خیلی هم خوب بود.
ته:عه دوسش داشتی؟
کوک:ن ن... چیزه منظورم... یعنی اره
ته:خرگوش خجالتی.
کوک:یا من خجالتی نیستم.
ته:عه پس کی بود دیشب عین لبو شده بود
کوک:یا ته میخای بمیری؟
از روی صندلیش بلند شد زود از جام پریدم بدو بدو رفتم حال ک از پشت منو گرف و به خودش چسبوند
کوک:حالا بکشمت؟
ته:دلت میاد؟
کوک:معلومه ک ن
ته:خنده*
کوک:یعنی ارهه
با خنده چرخیدم و به دیوار چسبوندمش و یه بوسه سطحی روی لباش گذاشتم.
ته:خیلی خاستنی هستی. چطور باید خودمو مقابلت کنترل کنم؟ کیم جانکوک تو بهم بدهکاری.
کوک:... بریم گیم بازی کنیم.
با خنده سرمو تو گودی گردنش کردمو اروم زمزمه کردم(بریم) به وضوح لرزید
نشستیم روی مبل و کلی گیم بازی کردیم اخرشم کوک برد. اونقد بالا پایین پرید و باذوق داشت صفحه رو نگا میکرد دلم میخاست بگیرم بخورمش.
کوک:دیدی کیم، قدرته جیکی رو .یوهووووو
ته:شانس اوردی دفعه بعدی مال منه
کوک:شانس نیس اقا چند سال عمرمو گذاشتم روش.
ته:خوبه پس بیا بشین کار دارم باهات.
کوک:بفرمایین جناب.
ته:خب پرنس امروز میخام باهم بریم اولین دیتمون. و من میخام خیلی خیلی روز خاصی باشه نظرت چیه؟
کوک:تهه این عالیهههه🥺
ته:میدونم قشنگم امروز قراره روز ما دوتا باشع
کوک:میشه بریم کنار دریا غذا بخوریم. میدونی من زیاد جاهای لوکس دوست ندارم ولی خیلی دوست دارم برم یه جاهای خاص و عمومی مثل کنار دریا جنگل.
ته:قول میدم همشو باهم بریم همه فانتزی هامونم میکنیم
کوک:عاشقمتمممممم.پس امروز بریم کنار دریا از اون ون ها فذا بخریم.
ته:چرا ک نه بیا بریم اماده شیم.
کوک:من لباس ندارم اینجا.
ته:فعلا از مال من استفاده کن بعدا برات لباس میاریم.
رفتیم اتاق تا برای شب قشنگ اماده بشیم. خیلی برای امروز هیجان داشتم. داشتن شخصی مثل خرگوش کوچولو هیچ وقت به ذهنم نمیرسید هیچ وقت فکر نمیکردم قراره عاشق یه پسر با دندونای خرگوشی موهای لخت بشم. ولی این بهترین حسی بود ک تا الا داشتم و دارم هر لحظه شو تجربه میکنم.
ته:من امادم
کوک:منم
ته:مثل همیشه خیلی جذاب و خاستنی شدی
کوک:توهم خیلی هات شدی.
کوک ویو
از اپارتمان خارج شدیم و تمام طول رانندگی چشمام روی تهیونگ بود هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد. حس اینکه توی یه هوا نفس میکشیم کافی بود. برای زندگی کردن بودنش کافی بود. دوست داشتنش غذای روحم بود.
به ساحل رسیدم هوا تاریک شده بود و نور های کم، لامپ های پارک زیبایی اون رو زیاد میکرد. تهیونگ دستشو سمتم دراز کرد دستشو اروم گرفتمو باهم قدم برداشتیم.
بدون هیچ حرفی کنارش قدم برمیداشتم با رسیدنمون ب صندلی کنار ون غذا روی صندلی نشستیم ته گفت که میخاد برامون ساندویچ بخره.
منم روی صندلی منتظرش بودم و اهنگی که الا تموم حسمو بیان میکرد و باز کردم.
.
.
.
.
너는 내 삶에 다시 뜬 햇빚
تو خورشیدی هستی که دوباره تو زندگیم طلوع کرده

어린 시절 내 꿈들의 재림
بازگشت رویاهای بچگیم هستی

모르겠어 이 감정이 뭔지
نمیدونم این چه احساسیه

혹시 여기도 꿈 속인건지
شاید منم توی رویام

꿈은 사막의 푸른 신기루
رویا،یه سراب آبی تو بیابونه

내 안 깊은 곳에 아프리오리
یه ترجیح که از اعماق وجودم میاد

주변이 점점 더 투명해져 숨이 막힐 둣이 행복해져
محیط اطرافم بیشتر و بیشتر واضح میشه
.
.
.
.

با اومدن تهیونگ ریشه افکارم کنده شد ساندویچو سمتم گرفت.
ته:اهنگ خوبیه.
کوک:اوهوم.
همچنان ک داشتیم ساندویچ میخوردیم به اهنگ گوش  میدادیم.
.
.
.

꿈을 건너서 수풀 너머로
سرتاسر رویام رو میگردم،تا به جنگل برسم

선명해지는 그곳으로 가
به اونجا نزدیکتر میشم و آشکار تر میشه

Take my hands now
حالا دستم رو بگیر

You are the cause of my Euphoria
تو دلیل سرخوشی من هستی

Euphoria
خوشحالی

Take my hands now
حالا دستم رو بگیر

You are the cause of my Euphoria
تو دلیل سرخوشی من هستی
Yeah yeah yeah yeah yeah yeah (ooh ooh
اره اره اره اره اره اره اره (اووه اووه)
.
.
.
ته:کوک
کوک:هوم
ته:میدونم مدت زیادی نیست که میشناسمت. فقد اینو میدونم که کنارت خوشحالم کنارت ارامش محضی دارم. ازت میخام تا اخرین لحظه ای ک نفس میکشم پیشم باشی. اگه بری من نمیتونم. شاید با حس نصفه بودن زندگی کنم. نمیدونم شاید یه تقدیری  بوده شاید ما نیمه ی گم شده ی همیم. نمیدونم که توهم همین حسو داری یا نه من بهت نیاز دارم. همه ی اینارو از ته قلبم میگم.
کوک:ته من نمیفهمم که چی شد فقد میدونم من باتو کامل شدم از روزی که دیدمت مثل یه نصفه منو کامل کردی باعث شدی بفهمم میتونم از فکرو خیال بیام بیرون و زندگی کنم. میخام همیشه پیشت باشم. و ازت میخام همیشه پیشم باشی. دوست دارم کیم تهیونگ
ته:منم دوست دارم
راوی ویو
این بود شروع زندگی ارام این دو شخص. البته تصوری هم درباره اینده ای که قرار بود بیاد نداشتن. اونها فقد از اون لحظه لذت میبردن از لحظه یکی شدن. اینده رو به زمان سپرده بودن و از ارامش این لحظه استفاده میکردن.
پرش زمانی*
فردا صب*
کوک ویو از روی تخت بلند شدم ته پیشم نبود حدس میزدم ک داره صبحونه اماده میکنه بلاخره ۱۱ قراره بره سرکار در اتاقو باز کردمو با صحنه ی رو بع روم نفسم برید قدرت کنترل اشکام رو نداشتم.
ته:کوک...
.
.
.

خب خب سلام به همه اینم از پارت جدید امیدوارم از خوندش لذت ببرین. راستش یه پارت خیلی عاشقانه و سافتی بود قلبم اکلیلی شد🥺
ووت و کامنت یادتون نره
بزودی با پارت جدید میام.
💜💜

Other World(completed) Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora