خب سلام حالتون چطوره؟
مرسی که تا اینجا این داستان رو دنبال کردین.
شروع نوشتن این داستان و ایده اش مال دو سال پیشه و بلاخره بعد از دوسال که جز سختترین سال های زندگیم بودن موفق به نوشتن این داستان شدم.
بکهیون این داستان ، شخصیت و وجودش قسمتی از روح و شخصیت خودمه که اکثر موافق از همه مخفیش کردم و به هیچ کس اجازه ی دیدنش رو ندادم. تایپ شخصیتش هم مثل خودمه infx
چانیول داستان هم قسمت دیگه از شخصیت من رو به نمایش میزاره، شخصیتی که اکثرا منو باهاش میشناسن...
همینطور که متوجه شدین نگارش و سبک نوشتار اسن داستان نسبت به بقیه ی داستان ها یک مقداری متفاوته... داستان از پارت اول از زبون بکهیون مثل خاطره بیان میشه تا پارت آخر که به زمان حال و سوم شخص تغییر پیدا میکنه. اینجوری نوشتن برام واقعا خیلی چالش سخت و استرس زایی بود.خب ممکنه در طول خوندن این سوالات براتون پیش اومده باشه..
چرا بار اول چانیول ۱۴ روز غیبش زده بود؟؟
چانیول از اول داستان بیمار بود و بیماریش رو از همه مخفی میکرد یه جورایی از اینکه روی شکسته و دردمندش رو به بقیه نشون بده میترسید. غیب دوم چانیول هم که چند سال طول کشید بازم بخاطر بیماریش و درمانش بوده...هانا کیه؟؟
هانا فرشته ی نجات بکهیونه بعد از از دست دادن چانیول... هانا یه دوست خوبه که بکهیون رو نجات داد و کسی بود که باعث شد بکهیون نویسنده بشه...آخر داستان چی میشه؟؟
این به شما بستگی داره که پایان این داستان رو چطور تصور کنید..^^
خوشحال میشم تصوراتتون رو بخونم.
ممنون که این داستان رو خوندین لطفا ووت فراموش نشه و حتما برام نظرتون رو کامنت کنید.آهنگهایی که داخل بعضی از پارت ها گذاشتم ، آهنگ هایی بودن که من باهاشون داستان رو نوشتم، حتما بهشون گوش بدید.
منو میتونید توی چنلم پیدا کنید ^^ لینک بیو ♡
#Sirius
2022/2/23
YOU ARE READING
Your Memories ♡
Short Story"مدت زمان بین همدیگر رو ملاقات کردن تا عاشق هم شدنمون کوتاه بود ، همون طور که مدت زمان رفتنت و ترک کردنم کوتاه بود.... تو، منو رها کردی .... من، تنها و شکسته باقی موندم و هنوزم نتونستم خاطراتی رو که باهم داشتیم فراموش کنم........." من بیون بکهیون ،...