از دفعه اولی که اومدی بالای سرم و باهام حرف زدی دیگه حتی یک بار هم مخاطب حرفات نبودم. خیلی دلم میخواست برای یک کلمه ام که شده باهات صحبت کنم ولی جرئتشو نداشتم ...!!
به همون یواشکی دید زدنت راضی شده بودم تا اینکه امتحان فیزیکمون رسید...همه ی بچه ها برای امتحان استرس داشتن منم همینطور ، برای یه سال آخری نمره هامون خیلی مهم بود باید برای همه ی درس ها نمره ی کافی میوردیم تا به امتیاز کالجی که میخوایم برسیم.
فیزیک یکی از درس هایی بود که من نتونسته بودم باهاش کنار بیام...ولی تو...تو خدای فیزیک بودی!! همهی مسئله ها رو خیلی راحت حل میکردی .
برای امتحان خیلی استرس داشتم ، همش کف دستام عرق میکرد ، رنگ صورتم پریده بود و لرز خفیفی توی بدنم پخش شده بود ، من همیشه استرسی بودم ولی تو خونسرد عالم...
وقتی سرجاهامون نشستیم از استرسی که داشتم متوجه نشدم تو بغل دستیم هستی ، وقتی استادمون برگه های سوال رو پخش کرد همه به سرعت شروع به نوشتن کردن به جز من ، منی که اصلا نمیتونستم مدادمو دستم بگیرم ، نیم ساعت از تایممون گذشته بود که آروم آروم شروع به نوشتن کردم سوال هایی رو که بلد بودم نوشتم ولی حل کردن این سوال ها برای نمره ای که نیاز داشتم، کافی نبود. نیم ساعت آخر بود و من شکست خورده به برگه ام نگاه میکردم که تو یک دفعه برگه ام رو از زیر دستم کشیدی و سوالایی رو که ننوشته بودم رو برام کامل کردی و بعد خیلی خونسرد برگه ام رو بهم پس دادی و به منی که از کارت شوکه شده بودم نگاه کردی ، ابرویی بالا انداختی و از سر جات بلند شدی و بعد از تحویل برگه ات از کلاس بیرون رفتی .
از اون روز به بعد تا یه هفته روم نمیشد بهت نگاه کنم و همیشه یه جوری ازت فرار میکردم که چشمت بهم نخوره ولی میدونستم دیر یا زود باید باهات رو به رو بشم .اولین جلسه فیزیک بعد از امتحان قرار بود نمرات داده بشه و خیلی استرس داشتم همش حس میکردم که باید برم دستشویی ، چشمام رو بسته و منتظر سرزنش معلم بودم ، اصلا متوجه اطرافم نبودم و توی دلم خدا خدا میکردم نمره ام خیلی بد نشده باشه که یک دفعه پشت سریم جونگ ایل به شونه ام زد و گفت: " هی بکهیون حواست کجاست ؟ استاد کیم چند بار صدات زد."
چشمام رو باز کردم ، دست عرق کرده ام رو با شلوارم پاک کردم و آروم به طرف میز معلممون رفتم و به آرومی گفتم :"بیون بکهیون هستم ، صدام زدین!! "
وقتی اسممو گفتم آقای کیم با لبخند نگاهم کرد و گفت : " خیلی عالی بود آفرین " بعد برگه ام رو بهم داد وقتی به نمره ام نگاه کردم ماتم برد.
من نمره دوم کلاس شده بود!! در حالت عادی این برای من غیر ممکنه توی این چند سالی که درس خوندم بالاترین نمره ای که تونستم از فیزیک بگیرم 60 بود که اونم برای امتحانش سه روز نخوابیدم و فقط درس خوندم ،همه اینا فقط به خاطر کمک تو بود اگه تو بهم کمک نمیکردی الان پایین ترین نمره برای من میشد.
YOU ARE READING
Your Memories ♡
Short Story"مدت زمان بین همدیگر رو ملاقات کردن تا عاشق هم شدنمون کوتاه بود ، همون طور که مدت زمان رفتنت و ترک کردنم کوتاه بود.... تو، منو رها کردی .... من، تنها و شکسته باقی موندم و هنوزم نتونستم خاطراتی رو که باهم داشتیم فراموش کنم........." من بیون بکهیون ،...