~به من چه این نمیفهمه
-معلومه که نمیفهمم...از وقتی اومده داره یاهامون دعوا میکنه چجوری معصومیت توش ببینم؟
تهیونگ اتیشی شد
+یاااا من فقط با تو دعوا میکنم بچه خرگوش....هوسوک چشاشو چرخوند
@ اروم بگیرید*الان باید چیکار کنیم؟چطوری قدرتش مثل اونروز فعال میشه؟
~هیچ نظری ندارم تاحالا اینطوری نشده بود؟
رو به جیمین پرسید
٪نه تا جایی که من میدونم اوک اولین بار بود=یه سوال....اگه تهیونگ خوناشامه پس تو چطوری انسانی؟
٪خب داستانش طولانیه......
جونگ کوک بی حوصله گفت
-بزارش برای بعد.....از چانیول بپرسیم؟یونگی غر زد
~اون مرتیکه ی قد بلند.....چاره ای نیست برو ازش بپرستهیونگ سرشو با کیوتی کج کرد
+چانیول کیه؟
جین قبلشو گرفت
=اه مونی منو بگیر ضف کردم.....بچه انقدر کیوت نباشجونگ کوک با حالت چندشی گفت
-کجای این کیوته اخه....شبیه دلقکاست.....دل تهیونگ گرفت....تاحالا کسی بهش نگفته بود دلقک
ینی واقعا اینطوری بود؟@٪*=~تو کوری که نمیبینی
با هماهنگی افراد تو سالن از افکار مسخرش دور شد
اهی کشید
+ممنون بابت غذا....لحنش دلخور بود.....دلخور و ناراحت
همیشه میدونست خوشگل نیست
ولی....
وقتی جیمین و پدر مادرش بهش میگقتن خوشگل
وقتی کسی بیرون میدیدش بهش میگفت کیوتباورش شده بود
به خودش تو اینه نگاه کردموهای طوسی-نقره ایش که از مادرش به ارث برده بود
چشای ابی....به رنگ ماه ابی و دریای زلال
بینی تقربا بزرگی داشت
لباشم که.....اصن چرا داشت به اینا فکر میکرد؟
چرا انقدر حرف اون بچه خرگوش روش اثر داشت؟
شاید چون همنوع خودشه....؟
شایدم نهبا حسی که بهش دست داد نه تنها افکارش.....
بلکه روحشم داشت ازش دور میشدروی زانو هاش افتاد
.
.
.
.
جیمین با ناراحتی به رفتن برادرش نگاه کرد٪جونگ کوک.....میشه لطف کنی با تهیونگ نرم تر رفتار کنی؟اون خیلی حساسه.....الان بهش گفتی شبیه دلقکاست....بعد اون حتی به حرفای ما که میگفتیم خوشگله توجه نکرد
نمیخوام برادرم چیزیش بشه....پس لطف کن و حرفایی نزن که ناراحتش بکنه.....جین دستشو رو شونه ی جونگ کوک کوبید
=حق با اونه....طبق چیزی که دیدیم احتملا قدرت یکی از الهه هارو داره....پس نه فقط بخواطر روحیش...بلکه بخاطر جون خودت باهاش خوب رفتار کن-خیله خب...معذرت میخوام نباید میگفتم شبیا دلق.......
با صدای دادی که از طبقه ی بالا اومد حرفشو ادامه نداد
~چی بود؟
جیمینی با یاداوری چیزی چشاش گرد شد
نگاهی به ساعت کرد٪لنعتتتتییییییی
سمت اتاق دویید
بقیه هم پشتش راه افتادندر زد ولی در قفل بود
٪ت.تهیونگی؟.....عزیز دلم درو باز کنصدای ضعیف تهیونگ از توی اتاق اومد
+جی.جیمی.نی٪در اتاقو بشکنید نمیتونه از جاش بلند بشه
جیمین با داد رو به بقیه گفتنامجون جلو اومد
*برو عقب جیمین.....تهیونگ اگه پشت دری برو کنار میخوام درو بشکونماشکای جیمین گوله گوله پایین میوند
٪نمیتونه تکون بخوره.....جین سمت جیمین رفت و بغلش کرد
=اروم باش الان میری پیشش.....صدای بلندی اومد
سرشو از بغل جین بیرون پرید و رفت تو اتاقبا دیدن وضعیت تهیونگ اشکاش تند تر پایین اومد
برادر عزیز کنار تخت به کمر افتاده بود٪تهیونگم....
سمتش رفت و سرشو گذاشت روی پای خودش
باند دور مچش رو باز کرد
پسرا با دیدن مچ کبود جیمین خشکشو زد
جیمین دهن تهیونگ رو باز کرد
٪بیا تهیونگی....دهنتو باز کن
تهیونگ با شنیدن بوی خون شیرین جیمین دهنشو باز کرد تا جیمین دستشو بزاره تو دهنش
اروم دندوناشو تو دست جیمین فرو کرد
هم زمان از نوازش دست جیمین و خونش لذت میبرد
وقتی جون به بدنش برگشت دستشو ول کرد
٪خ.خوبی؟چرا انقدر کم خوردی....بیشتر بخور
دست جیمین رو از جلوی صورتش کنار زد
+خوبم جیمینی.....
~اینجا چه خبره؟تهیونگ تاحالا خون خوناشام نخورده؟جیمین این برای هر دوتون خیلی خطرناکه
٪خون خوناشام میخواد چیکار؟
-نمیدونی؟
*خوناشامای ماه ابی حتما باید یه بار خون خوناشام بخورن تا اینجوری نشن....ولی اگه نخورن و همیشه از خون انسان تغذیه کنن یه سمی و بدنشون تولید میشه که هم به خودشون هم به اون انسان آسیب میزنه
+٪نه....
=چی؟چرا؟
جیمین به چشای تهیونگ خیره شد و موهاشو ناز کرد
٪مادرمون گفته بود چرا نباید بخوره...ولی اینکه بخوره چی میشه رو نگفت
____________________________________________
به نظرتون چرا نباید خون خوناشاما رو بخوره؟
YOU ARE READING
blue moon vampire
Vampireدو برادر یکی انسان یکی یه خوناشام خاص دنبال یه مکان امن برای همدیگه میگردن کاپل:کوکوی..سپمین...نامجین کاپل فرعی:چانبک تاریخ شروع:4\12\1400 تاریخ پایان:هر حال آپ تایم پارت گذاری:نامشخص