it's not your fault

993 176 15
                                    

"تهیونگ"
با بکهیون رسیدیم خونه
چانیول مثل همیشه داشت بازی میکرد

# لعتت بهت این چه وضع بازی کرده آشغال

بکهیون سمت تلویزیون رفت و خاموشش کرد
# یااااا..عه..ه.ب.کی

خب باید یه حقیقت خنده داری رو بگم
چانیول با این قد و هیکلش...
از بکهیون مثل چی میترسه

الان یواشکی داشته بازی میکرده

طبق قوانین بکهیون
توی خونه داد زدن ممنوعه

؛چانیول شی....شما مثل اینکه فراموش کردید که نباید داد بزنید.....باید براتون به فکر تنبیه باشم

لبمو گاز گرفتم
چان از رسمی حرف زدن متنفره

# شی؟بک منو تو خیلی وقته از پسوند شی رد شدیم...

کمر بکهیون رو گرفت و به خود چسبوند
# اگه بخوای برای بار هزارم بهت یاداوری میکنم

قبل اینکه کارشون به جاهای بدی کشیده بشه خودمو اتداخنم وستشون

+واقعا که...نمیگید یه بچه توی این خونه زندگی میکنه؟

چانیول سرش و دور و بر خونه چرخوند
# نه والا من بچه نمیبینم

به بازوش کوبیدم
+هی پس من چیم؟

لپامو فشار داد
+تو پسر منی نه یه بچه....خب امروز چیکار کردید

اوه...
امروز

؛خب...جیمین و جونگ کوک معذرت خواهی کردن ولی تهیونگ قبول نکرد

برای دفاع از خودم سریع جواب دادم
+اینجوری نیست که قبول نکرده باشم...فقط میخواستم اونا بفهمم من سه ماه پیش چه حالی داشتم

یکهیون دستشو روی شونه ی چان کوبید
؛کار خودته

گفت و رفت
چی کار خودشه‌؟
# بیا بشین ته

به مبل اشاره کرد و خودش نشست
# بیینم تو از اونا ناراحت و عصبانی؟

هستم؟
نمیدونم
من فقط دوست داشتم جونگ کوک منو جفتش قبول کنه
و برادرم برام خوشحال بشه

+نه. نیستم

# پس چرا وقتی معذرت خواهی کردن باهاشون برنگشتی؟
نگو که برای حس کردن حالت که باور نمیکنم

چرا اینارو میپرسید؟

+خ.ب..خب من...اه نمیدونم

سرمو پایین انداختم
حق با چانه من هیچ دلیلی برای برنگشتن ندارم

# دلیل نیومدنشونو گفتن؟

+نه جونگ کوک خواست حرف بزنه من نزاشتم....جیمینم گفت باید از جونگ کوک دور میموندم ولی چراشو نگفت

شونه هامو بالا انداختم

جدیدا توی زندگیم چیزایی پیدا میکنم که ازم پنهان شدن

blue moon vampireDove le storie prendono vita. Scoprilo ora