Blue doll

869 142 2
                                    

سلام دوستان....
واقعا متاسفم که این چند وقته هیچی اپ نکردم
الانم که مدارس حضوری شده و از هفته ی دیگه هم امتحانا شروع میشه
تا به این وضع عادت کنم یکم طول کشید
ممنون از اون ریدری که یادم انداخت که قراره چیزی آپ کنم.....

جیمین تبر رو بالا برد و خواست وسط در بکوبه که
در اتاق باز شد و تهیونگ با موهای بهم ریخته ظاهر شد

به لطف یونگی
تبر دقیقا رو به روی بینی تهیونگ وایستاد

+ه.هیونگ...

تبر از دست جیمین ول شد
٪او.اوه

یونگی و هوسوک و جونگ کوک
به دوتا برادر مات شده نگاه میکرد

@ هی....چیزی نشده

-هیونگ چرا تکون نمیخورن؟

~چیم؟ته؟

سه تاشون از نگران داشتن تلف میشدن
-یه کاری کنید

خیلی یهویی دو برادر زدن زیر خنده
٪وای خدای من.....

+قیافه هاتون عالی بود

پاهای جیمین از خند ضف کرد بود و روی زمین غلط میزد

اخمای یونگی جمع شد
سمت اتاقشون راهی شد

+هه..ه....جیمینی فک کنم یونی ناراحت شد...

جونگ کوک با قهر و دلخوری گفت
-حق داره...

روی تخت دراز کشید و پتو روی سرش کشید

هوسوک دستشو روی شونه ی جیمین کوبید
@ اینا....هنچین یکم بی جنبن :\
بیا بریم اتاقمون جیمین

تهیونگ روی تخت کنار کوک نشست
+گوکی؟

.....

+کوکوووو

......

+جونگ کوکی ببخشید خب

.....

+منو نگاه کن
.....
نق زد
+کوکی اگه نگام نکنی باهات قهر میکنم

جونگ کوک تکخند زد
-من باهات قهرم تو نمیتونی قهر کنی

تهیونگ پرید روی کوک
+ببخشید دیگه....باشه‌؟

موهای ریخته شده تو صورتش رو کنار زد
-میای بریم سر قرار؟

+چی؟

-بیا بریم سر قرار

+چ.چرا انقدر یهویی؟

-ها؟یهویی؟خب....نمیدونم...ما یجورایی عجیبیم....ههههه اول همو مارک کردیم بعد میریم سر قرار جالبه نه  ؟

تهیونگ به پشت روی تخت افتاد
+خوبه دیگه همیشه باید متفاوت بود
.
.
.
.
+امممم...حالا باید چیکار کنیم‌‌؟

کوک سرشو روی میز کوبید
-نمیدونممممم

+فک کنم باید یکی از هیونگارو با خودمون میاوردیم....شاید اونا بدونن

blue moon vampireWhere stories live. Discover now