part 18

706 155 11
                                    



تو جنگل تاریکی می دوید
هر چی بیشتر و تند تر می دوید جلو تر نمی‌رفت
با شنیدن صدای اسلحه وحشت زده به اطرافش نگاه کرد
با صدای بلندی تهیونگ و صدا زد: تهیووووووووووووونگ تهیووووووووووووونگ

اما جوابی نشنید
دوباره صداش زد با صدای بلند تر
تا اینکه ناله ضعیفی شنید: جونگ کوک
صداش اینقدر ضعیف بود که جونگ کوک فکر کرد اشتباه شنیده

به اطراف دوید و دنبال تهیونگ گشت تا اینکه رد خون و دید
دستاش لرزید و وحشت کرد راه خون و دنبال کرد و تهیونگ و دید
بدنش زخمی بود و اسم تو چشماش حلقه زد و خودش و میکشید
با دیدن مرد لبخند لرزونی زد و گفت: ج...جونگ کوک

کوک به سمتش دوید و تنش و بغل کرد
تمام پیراهن و دستاش قرمز شدن
با بغض گفت: خواهش میکنم ته خواهش میکنم بگو این کابوسه

ته دستش و بالا آورد و رو گونه مرد کشید: آروم باش عزیزم نگران من نباش من ...

سرفه محکمی کرد و خون زیادی بالا آورد
جونگ کوک با گریه گفت: خواهش میکنم چیزی نگو ته من از اینجا میبرمت

خواست بلندش کنه که ته گفت: نکن کوک .... من زنده نمیمونم فقط داری خودت و خسته می‌کنی

جونگ کوک با گریه فریاد زد و گفت: داری چی میگی تهیونگ داری چی میگییییییییییی من نمیتونم اینجا رهات کنم تو باید زنده بمونی من نمیذارم بمیری

تهیونگ لبخند محوی زد و چشماش آروم بسته شد
جونگ کوک با وحشت یقش و گرفت و فریاد زد: تهیوووووووووووووووونگ من نمیذارم ولم کنی تو حق نداری تنهام بذارییییییییییییییییییی تهیووووووووووووووووونگ تو رو خدا پاشو تو حق نداری با من اینجوری کنی چشمات و باز کن ته وگرنه خودم و میکشم من نمیخوام بدون تو زنده بمونم نمیخوااااااااااااااااااااااام

_ اون دیگه رفته بهتره دست از سرش برداری

به سمت صدا چرخید
جی سف اونجا بود
دست به سینه جلوی یه درخت وایساده بود و داشت نگاهش میکرد
پوزخندی زد و گفت: بهت گفته بودم کسی نمیتونه جلوم و بگیره

خون جلوی چشمای جونگ کوک و گرفته جنازه پسر و رو زمین رها کرد و به جی سف حمله کرد
اما جی سف ناپدید شد
صدای تهیونگ و شنید: جونگ کوک ، جونگ کوک

به سمت جنازه چرخید اما اون مرده بود
دست رو سرش گذاشت تا صداش و نشنوه
_ جونگ کوک ، جونگ کوک
فریاد بلندی زد و خودش و تو اتاق دید
در حالی که نفس نفس میزد به چشمای نگران ته نگاه کرد

تهیونگ صورتش و قاب کرد و گفت: جونگ کوکا چه خوابی دیدی

کوک نفس کشیدن و فراموش کرد
عشقش زنده بود
داشت حرف میزد
دستش و گرفت تا از بودنش مطمئن شه
ته با دیدن اینکه صورت مرد هر ثانیه داره رنگ پریده تر میشه سیلی محکمی بهش زد تا به خودش بیاد و جواب داد
جونگ کوک با لکنت گفت: ت...تهیونگ

kookv frozen fire [ Completed ]Where stories live. Discover now